سمر ترسو می شود…

بعضی وقتا فکر می کنم بعضی از جمله ها رو باید طلا گرفت مثل:

لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود.

بله دوستان.این جمله در99% مواقع در مورد من صدق می کنه و اکثرا این جمله ی بسیار ارزشمند رو به خودم دیکته می کنم.علتشم براتون میگم.

اصولا به محافل دوستی از هیچ نظر نمی شه اعتماد کرد.فقط کافیه کسی از توی اون جمع بفهمه تو از چی بدت می یاد و یا از چی می ترسی.دیگه ویرانت می کنن.حالا من هم طبق معمول سوتی دادم و از دهنم پرید که من از بادکنک در هر سایز و شکل به شدت می ترسم.گفتن این حرف همانا و برق زدن چشم دوستان همان.من شدم طعمه ی ایندفعه ی خنده ی یاران.

رسیدیم به دیروز .من مشغول صحبت با دوست عزیزم بودم که طبق برنامه ای از پیش تعیین شده موظف بود سر منو گرم کنه.بله همان طور که داشتم حرف می زدم یکدفعه احساس کردم جناب اسرافیل صور معروفشون رو در بغل گوش من به صدا درآورند.

درست گفتین عزیزان من دوستان گرامی درست بغل گوش من یک بادکنک که بی شباهت به بالن هم نبود رو ترکوندند و من تا سیاره ی بهرام اینا سفر کرده یه سر به زورگ زدم و برگشتم زمین. و جالب اینکه بعدش تا 1 ساعت گوشم از خودش صداهای عجیب غریب در می آورد.آخرش هم محکوم به بی جنبه بودن شدم اونم فقط به خاطر اینکه 2 طرف ابروهام کمی به سمت پایین خم شد.

بین خودمون بمونه من خودم تو نقطه ضعف بدتر از همه ام و تا لج طرف رو در نیارم ول کن نیستم البته آخرشم خودم میرم منت کشی ولی خب…

وقتی بخوای برای تمام فصول باشی خب باید این اتفاقات رو هم به جون بخری دیگه…

حرف آخر: برای یافتن مقصر زندگی ات را تلخ نکن بگذار آنچه در انتها می ماند خاطرات خوش باشد.

منبع : سمر

 

 

Posted in دسته‌بندی نشده and tagged .


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.