سریال دلنوازان (نوازش مخاطب یا حرص دادن او؟؟؟)

سلام به دوستان خوبم.

دیروز رفته بودم کتابخونه ی شهرمون. داشتم به مجله ها نگاه می کردم که یکدفعه عکس بزرگ شاهرخ استخری رو روی جلد مجله سروش دیدم.هوس کردم یه تورقی بزنم.رسیدم به همین بخش دلنوازان.با یک نگاه سرسری به کل مطالب و خوندن تیترهای بزرگ متوجه شدم که چه تعریف ها و تمجیدها و تقدیرهایی از این سریال شده.خنده ام گرفت.این سریال با این همه ضعف نویسندگی و کارگردانی و حتی بازیگری کجاش جای تقدیر داشت من نمی دونم؟(البته کسانی که رستگاران رو بهترین سریال می دونن معلومه این سریال رو روی سرشون می ذارن)من که خودم اگه مجبور نبودم و توی رودربایستی قرار نمی گرفتم هیچوقت پای این سریال نمی نشستم.( دوستانی که می دونن من چرا سریال رو دیدم لطفا سکوت کنن و آبروی منو نبرن)

اشکالات این سریال یکی دو تا نبود اما من موردی بهش اشاره می کنم:

1-   ضعف بسیار مشهود توی نویسندگی که یه جاهایی نویسنده فیلم نامه رو با شعر اشتباه می گرفت.مثلا: قسمتی که یلدا به رعنا میگه:مادر من شما رو حس می کنم.چون عطر وجودتونو استشمام کردم(یا یه همچین چیزی)من موندم کسی تو اون گروه نبود بگه این چیه نوشتی؟از آقای حاتمی با این سابقه ی درخشانشون توی تئاتر بعیده که به همچین مواردی ایراد نگرفتن.

2-   یه صحنه که خودم به شخصه از خنده روده بر شدم صحنه ای بود که مهتاب به بهزاد زنگ زده و میگه ستایش سالمه و پیش ماست و بهزاد در کمال آرامش میگه: اِ… خب خداروشکر…از آقاجون چه خبر…یلدا چی؟…خب خدافظ… و بعد با آارامش بیشتر زل می زنه به منصور.تمام بازی به نسبت خوب آقای استخری توی این کار با همین صحنه به فنا میره.درسته بهزاد یه شخصیت ماست داره اما نه دیگه انقدر که بخوان خواهرشو بکشن و انقدر راحت و ریلکس برخورد کنه.

3 –   باز صحنه ی بالا قابل هضمه.میشه گفت بهزاد زیادی ماسته و زیر سبیلی ردش کرد.یه صحنه ی افتضاح تر جهان ملک پوره که وقتی پدر الهام(دکتر زند کبیر) بهش میگه ستایش همون الهامه با آرامش برمی گرده میگه:چه جالب چه اتفاقی مثل معجزه است…. مثلا 24 ساله داری دنبالش می گردی، خب یه هیجانی یه لکنتی یه چیزی.به مبل خیلی راحت تکیه داده میگه:چه جالب.  خب کارگردان هیچ خود بازیگرا فکر نمی کنن نباید اینجوری بازی کنن(بماند که من با همین قضیه ی فوق العاده اتفاقی توی یه شهر 15 میلیونی واقعا مشکل دارم.یه چیز تو مایه های روز حسرت که همه چی رو به قسمت و اتفاق حواله میدن که کار خودشونو ماسمالی کنن متاسفم)

4 –   تیکه رعنا هم که خیلی برام جالب بود.بهش میگن دخترتو دزدیدیم غش می کنه ولی وقتی می فهمه شوهرش به قتل رسیده فقط چند قطره اشک می ریزه.خانوادتا احساساتشون زیرپوستی بود.

5 –     یه صحنه هست که منصور پیش یلدا میاد و قضیه ی سفته ها رو پیش می کشه.یلدا میگه:من یه بدهی رو دوبار پرداخت نمی کنم.تو قرار بود اون سفته ها رو آتیش بزنی.(یعنی یلدا رو بدهکار نشون دادن)اما تو آخر سریال موقع بازجویی میگه:منصور با یه سری سفته اومد پیشم و گفت بدهکاره و … و درواقع هیچ حرفی از اینکه سفته ای به منصور داده زده نشد.پس خطری هم از بابت سفته ها یلدا رو تهدید نمی کرد.درسته که قراره تعلیق توی فیلم ایجاد کنیم ولی نه به هر شکلی و نه به قیمت زیرپا انداخت منطق و احمق جلوه دادن مخاطب.اونم اینطور فجیح.

6 –   از نظر انتخاب بازیگرم که شاهکار بود.مهتاب سنش 2 برابر بهزاد به نظر می اومد(البته می دونم خانم پاکدل سنشون کمه) اون دکتر زند هم باید از 2 سالگی وارد دانشگاه پزشکی شده باشن که تو اون سن کم فوق تخصص داشتن.دقیقا اشتباهی که سهیلی زاده توی ترانه مادری کرده بود و محسن افشانی جای بچه ی بیتاسحرخیز بود.

7-   نه اون ورود دکتر زند که به خودش تزریق می کرد و تو تاریکی می نشست و نه یکدفعه کنار رفتن مسئله اش بعد مشکلات ستایش…آخه تحول انقدر سریع.دقت کارگردان دقت.

8 –   و پایان بسیار بسیار افتضاح این فیلم که دیگه دست هرچی فیلم ایرانی و فیلم هندی رو از پشت بسته بود و نهایت سعادت و خوشبختی رو نشون داد.مهتاب به فرهاد رسید،ستایش برگشت،روشنک و رامین عاقبت به خیر شدن و خونه پیدا کردن.و در آخرین لحظات سریال هم خوشبختی دست از سر این خانواده برنداشت و بهزاد یلدا رو بخشید.واقعا که نهایتش بود.من با چشمای از حلقه دراومده آخرشو دیدم.خیلی بهتر میشد اگه جهان زنده می موند یا فلج میشد و درعوض یلدا می مرد و بهزاد با دخترش تنها می موند.حداقل بار درامش بهتر بود.

و خیلی موارد دیگه که حوصله ندارم بگم.خیلی سعی کردم اینا رو ننویسم.خیلی به خودم فشار آوردم که این سریال ارزش نداره من یه پستمو به خاطرش تلف کنم اماوقتی حرفهای صدا و سیما  رو دیدم طاقت نیاوردم و گفتم بیام بنویسم شاید دلم خنک بشه.من همیشه آرزوم این بوده که یه فیلم نامه نویس بشم اما از همین جا از خدا می خوام که اگه قراره تو آینده من از این اراجیف سرهم کنم و به خورد مردم بدم و بگم سلیقه ی عام اقتضا می کنه همون بهتر که دستم بشکنه و هیچوقت فیلنامه نویس نشم.

موفق باشید و سرسبز

منبع : سمر

Posted in دسته‌بندی نشده and tagged .


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.