توی این فاصله های بی صدا…
خسته از این همه تشویش و عذاب
خسته از این که بمیری زنده شی
خسته ازاین همه عشق وتب و تاب
خسته از این که دلت تنگه براش
واسه اون که از تو هم خسته تره
اون که احساسش شدید و مبهمه
اون که به دنیاش وابسته تره
وقتی موهاتو رها کنی تو باد
عطر تو نپیچه توی لحظه هاش
وقتی «لام»و«میم» غربت زده ی
اسم تو دیگه نشینه رو لباش…
دیگه هیچ فرقی نداره زندگی
چه جوری این پازل و جور میکنه
نیمه ی گم شده تو گم می کنی..
یا کسی اونو ازت دور می کنه ؟
دیگه هیچ فرقی نداره که دلش..
واسه کی تو سینه داره می زنه
بذا(ر) جون بگیره از تنفسش ..
یکی هست که بی صداجون می کنه
منبع : inspiration