هیچ رابطه ای میان تغییر و رنج و وجود ندارد

من از رفتارهای جانبی صرف نظر می کنم و مستقیما به سراغ هدفی می روم که آن دو شریک بر سر آن توافق دارند. وقتی چهار چوب توافق را در اختیار داریم، دیگر لزومی ندارد برای یافتن رفتاری که موجب حصول هدف مشترک میان دو شریک می شود، مرتبا رفتار را تغییر دهیم.

 

هیچ رابطه ای میان تغییر و رنج و وجود ندارد

هیچ رابطه ای میان تغییر و رنج و وجود ندارد

اگر با بیش از دو نفر سر و کار دارید که معمولا همین طور هم هست دارای این توان هستی از طریق سر و سامان دادن به مذاکره، وضعیت را بهبود بخشید. فقط بگویید “ببینید، من که دارم به خاطر این جر و بحثها سرگیجه می گیرم. اجازه دهید مسیر بحث را از این طریق، اندکی سر و سامان دهیم: از همه شما می خواهم کاملا دقیق باشید. وظیفه شما چنین است که پیشنهادهای این دو نفر را ببینید و بشنوید، و به من کمک کنید تا دریابیم که چه نقطه مشترکی بین کارهای آن ها وجود دارد”.

می توانید آن ها را به صورت گروههای دو نفره متشکل سازید و در هر زمان فقط با یکی از آن جفت ها کار کنید، و از طرفی در حین انجام این کار، در واقع دارید در همان زمان الگو را به بیننده می آموزید. ملت عقاید عجیب و غریبی درباره تغییر دارند. تنها چیز ثابتی که در تجربه سی و چند ساله من وجود داشته، تغییر است. چیز عجیب در این میان که مثال بسیار خوبی برای ایجاد تکیه گاه ذهنی طبیعی هم هست چنین است که ایجاد تغییر، با رنج پیونده خورده است. در تمدن غرب، این تصورات با یکدیگر تکیه گاه ذهنی پدید آورده اند. مسخره است! لزوما هیچ رابطه ای میان تغییر و رنج و وجود ندارد. آیا وجود دارد لیندا؟ تامی؟ دیک؟

تنها یک گروه از انسانها هستند که برای ایجاد تغییر در آن ها ممکن است مجبور شوید در آن ها رنج ایجاد گنید و آن گروه، روان شناسانند.

منبع : بندلر

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.