Neeva یک شخصیت بزرگ در قبیله بود که فقط برای خود Andor بود. سکوتی آمیخته با احترام برقرار شد و گفت: ” این دختر او است. او هدف مقدس قبیله را آلوده کردهاست.
به نظر میرسید که Leela مصمم است خود را محکوم کند.” مرگ برای هیچ چیز در یک حمله بیهوده دیگر؟ “
Neeva با عصبانیت گفت: ” خداوند از او میخواهد که بیرون ریخته شود.” او این را به من گفت
“دروغ گو!” با بدخلقی گفت: “هیچ Xoanon وجود ندارد!
صدای زمزمه مانندی از سوی قبیله به گوش رسید. او پیروزمندانه گفت: ” توهین به مقدسات.
Andor به چهره مغرور Leela نگاه کرد و به چهره تاثر ناپذیر پدرش نگاه کرد. حالا دیگر کاری از دستش بر نمیامد. او خود را در برابر همه قبیله محکوم کرده بود
با این وصف، امید ضعیفی از زندگی وجود داشت که میتوانست زندگی خود را به او عرضه کند و یا مرگ سریعتر را به او ارزانی دارد.” آیا شما آزمون سنت قبیله را قبول خواهید کرد؟ “
آهسته سرش را به علامت نفی تکان داد. بهتر از مرگ در اعماق جهنم است.
(Andor)به اطراف کلبه شلوغ نگاه کرد و گفت: “آیا او این کار را برای او خواهد کرد؟”
هیچکس تکان نمیخورد و سخنی نمیگفت. بسیاری از جنگ جویان به نفع Leela به نظر میرسیدند. اما زندگی با ارزش بود و به هر حال، زنان دیگری هم بودند. Andor به توماس نگاه کرد که چشمانش را با شرمندگی پایین انداخت. حتی عشقش به اندازه کافی قوی نبود که بتواند با مرگ معینی مواجه شود.
وی گفت: ” من آزمون را قبول خواهم کرد.”
Leela فریاد زد: ” نه، تو کشته خواهی شد.
Sole فرمان داد: ” ساکت باش دختر، تو به اندازه کافی گفتهای.
Andor یک دست فرماندهی را بالا برد و گفت: ” او را آزمایش کنید! دو نگهبان Sole را فراری دادند
این اندیشه که جسارت و جسارت او میتواند پدرش را از بین ببرد، بیش از آن چیزی بود که میتوانست تحمل کند. او در مقابل تخت زانو زد و گفت: ” لطفا، لطفا. به او اجازه ندهید … آنها را صدا بزنید! ” او به “Shaman”، سخنگوی قانون، نگاه کرد و گفت: ” من اشتباه کردم که می خواستم مثل شما صحبت کنم.” مرا ببخشید، خواهش میکنم … “
Andor روی تختش خم شد و گفت: ” ساکت باش دختر.
پدرت یک جنگجو است. او را شرمنده نکنید.”
سکوتی طولانی و طولانی برقرار شد. Leela آهسته برخاست، اشک را از چشمانش پاک کرد، گویی از خشم خود شرمنده بود.
سرانجام صدای جیغ کوتاهی از اطراف دهکده به گوش رسید. Leela سرش را خم کرد، گلویش را لمس کرد، شانه چپ کرد و او را در یک حرکت تشریفاتی قرار داد. بسیاری از افراد داخل این شورا نیز همین کار را کردند.
Andor از جا برخاست و حکم صادر کرد: ” بزرگ قبیله سواتیم از ما رخت بر بست.”
صدای “با صدایی بلند بلند شد و گفت:” Spawn از شیطان! برگردید به ارباب!
Andor عبوسانه گفت: ” تا طلوع آفتاب وقت داری، اگر، تا آن موقع، تو هنوز در مرز بمانی، به ریاست قبیله خواهی رسید.”
Leela برگشت و رفت. جمعیت برای عبور او از یکدیگر جدا شدند. حالا او کثیف بود، لعنت به یک مطرود قبیله.
توماس ساکت بود، سرش به شرمندگی خم شده بود. باید آزمون Horda را انجام میداد. اما فایده این کار چه بود؟ هیچکس از صدها نفر تا بحال این آزمون را امتحان نکرده است.
منبع : چهره خبیث