.

(یک)

مُثلِه کن خودت را بانو

هر تکه‌ی روحت را

تقسیم کن

میان مردانی که

روزی عاشقت شدند

روحت

فاحشه‌ی سرگردانیست

میان شهر

که وقت نمی‌کند حتی

عاشق شود

(دو)

نه

نگردید

هیچ‌وقت جنازه‌ی مقتولم را نمی‌یابید

جنازه‌ی “من” را

میان کالبدم دفن کردم

پ.ن1: وسط خیابان‌های زهر ماری تهران هی تنهایی قدم بزنی، شب با لاشه‌ات دو تایی برسید خانه.

پ.ن2: نیایش… گریه و هق هق تا صبح… لعنت به این همه درد… گوش کنید شما هم… بخوانید …

پ.ن3: یقه بالا می‌دهیم/ دست‌ها در جیب/ سیگار به ته رسیده میان لب/ به دیوار تکیه می‌دهیم/ نه که کارآگاه باشیم یا عضو مافیا/ نه… بدبختیم

پ.ن4: گوشه‌ای از ‌تهران لعنتی.

 

منبع : ف.!

Posted in دسته‌بندی نشده.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.