یک داستان برای تمام فصول

همیشه او…

و باز هم سلام…

مینا جونم این پستو فقط به خاطر تو گذاشتم.البته نمی خواستم داستان و شعر اینجا بذارم آخه اینجا دلنوشته هامه می خوام فقط حرفایی که دوست دارم بزنم و اینجا بنویسم که خدایی نکرده عقده ای نشم اما اون ایمیلی که تو به من دادی مجبورم کرد که این وبلاگ رو به یه وبلاگ مشترک دلنوشته داستان تبدیل کنم ویکی از داستانای قدیمی ام رو اینجا بنویسم.البته من داستان نویس خوبی نیستم اما خب دعا کنید در آینده بشم …

این داستان مال 2 سال پیشه نمی دونم مینا خوندیش یا نه فکر نمی کنم .اسمش هست:  _ …

(توضیح:اسمش همینه خط تیره سه تا نقطه)

در ضمن هر نوع انتقاد و ایرادی رو هم پذیرا هستم…(مینا جون فقط به خاطر تو)

چشمان بازش به سقف خیره شده. با من قهر است. برای اولین بار است که اینطور نگاهش می کردم. باید می رفتم منت کشی. رژ مورد علاقه ام را برداشتم. از توی آیینه نگاهش کردم _ قهوه ای رو دوست داری؟

جوابم را نداد. _ قرمز؟ باشه به خاطر تو… فقط بخاطر تو…

 

منبع : سمر

Posted in دسته‌بندی نشده and tagged .


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.