خداحافظی …..

روح کولی من

دربدر صحراهاست.

پای من خسته ازاین رفتن هاست

می روم

تا آخر دنیا

روح من همسفر تنهایی هاست

دلم از غربت یک کوه لبریز

ولبم درخلسه ی بوسه ی باد

دستهایم به هواخواهی نسیم

می گشایم با شوق

دشت ها همه همراهم

من دراین دربدری

با روح کولی خود

میسپارم راه

وای دراین وادی

چه کسی هق هق تنهایی

یک کولی را باور خواهد کرد

 

مینویسم….

مینویسم

مینویسم

مینویسم

تا قلم ازدست نیفتاده مینویسم

مینویسم

تا روزی که هستم

مینویسم

مینویسم

تابدانی

قلمم جوهراز خون وجودم دارد

مینویسم

برای عشقی

که همیشه

خون رگ های تنم شد

من به این نمناکی چشمان حقیرم

وبه این سردی دستان لرزانم

وبه اثبات حضورتو در رگهای تنم

مدیونم

من به اهنگ خوش چکاوک درباد

وبه آواز کولی تنها در دشت

وبه تنهایی ساحل نمناک یادت

مدیونم

مینویسم

تا قلم ازدست نیفتاده

وبگویند

یادش شاد

“””کولی تنها چندصباحی مهمان دیاریست

خوشا آنانکه مهمان نوازند

در دیار تنهایی ها”””

من به اواز رهای چکاوک میسپارم گوش

وبه آهنگ کولی تنها شده ام مدهوش

جنگل چشمان من بی تودلگیرست وبارانی

ودر این دشت چکاوک شده با کولی هم آغوش

 

منبع : چکاوک

Posted in دسته‌بندی نشده.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.