راه رسیدن….

راه درازی پیموده ام

اینک اینجارسیده ام

به آغاز راه رسیدن

پای من خسته ازاین راه

کاش درآغوش مهربانت

لحظه ای آرامش میافتم

وتوشه ی راهی برای این

راه راز

از گرمای وجودت به جانم

میبخشیدی

خسته ام

وچقدر این لحظه محتاج نوازشی

 

آدم من….

به آغوش خدا رفتم

چونان حوا

سر بردوش خدا گذاشتم وهای های گریستم

اینجا گریه ها واشک ها رومیشه روان کرد

بدون ذره ای خجالت

در گوشم آرام پرسید:

حوای من

آدمت کو؟

بغض کردم ونالیدم:

در اغوش حوای دیگری ست

 

منبع : چکاوک

Posted in دسته‌بندی نشده.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.