دق کرده احساسم…

سکوتو تاریکخانه ی دلم تو را تمنا میکند ای روشنی جانم

تمام بند بند جانم تو را بهانه میکند

بیامیان غزلهایم، ای باد صبای خوش خبر

که بغضم دگر نگیردخبر از هر رهگذر ِاز هرجا بی خبر

بیا میان غزلهایم ای ابر باران زا

که برگ خزان زده ی پاییزم، بهاری کن مرا

بهاری کن که دق کرده احساسم میان شعرهایم

انچنان که های هایوناله هایم باز بی تابی تمنا میکند

 

منبع : کلوگری

Posted in دسته‌بندی نشده.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.