شاید همه اینا با هم…

با تعجب نگام می‌کنه، شکسته شده خیلی.

–          بچه بودی خیلی زشت بودی… بزرگ شدی خوشگل شدی…

اینا رو می‌گه و بلند بلند می‌خنده…

–           بچه که بودی من هی به مامانت می‌گفتم ناراحت نباش اصلن، بزرگ میشه خوشگل می‌شه…

هاج و واج نگاش می‌کنم، چون اونقدی که اون می‌گه بچگیام زشت نبودم…

* خانوم همسایه بچگیا بعد شونصد سال…

زل زده بهمون، هی به چشای من نیگا می‌کنه و بعد چشای الی… یهو می‌گه:

–          وای فاطمه، شما دو تا چقد چشای تیرتون مثه همه! نگاهاتون…

من و الی به هم نیگا می‌کنیم و لبخند می‌زنیم از این شباهت…

* خواهر الی وقتی با کلی فکر شباهت چشای من و الی رو کشف می‌کنه …

پ.ن: الی دعا می‌کنم قضیه بیماریت یه شوخی مسخره باشه…موهای بلندت با شیمی درمانی هیچ تناسبی نداره…

این همه بیماری روانی ات را

تف نکن توی صورت من

واگیر دارد…

 

منبع : ف.!

 

Posted in دسته‌بندی نشده.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.