بگو ما تو فکر هم می مونیم…

قصه ی تلخ سکوتم بی تو…

تا  ته اش ادامه رویا بود

سمت هرراهی که میرفتم من

رد پاهای تو هم  بیدا بود

هرم دستای تو و لبخندت

عطر شیرین نفسهای تو

من  به دنبال توراه افتادم

من و بازم  رد پاهای تو

من وحسی که شبیه بارون

دلمو ازخاطره ترمی کرد

خیسیه اشکمو حرفایی که

حالمو بدتر و بدتر میکرد..

نبض من دست تومی افتادو..

زندگیمو چشم تومی چرخوند

مرز وابستگیمون کم می شد

دوری تو که منو می ترسوند

بگو دنیاتو عوض کردم من

بگو ما تو فکر هم می مونیم

فکر تو مث جنون می مونه

تب دستاتو میخواد  پیشونیم…

پ.ن:

× این روزا یه حسی منو از آینه می گیره تو دنیایی که رنگ بی اعتمادی گرفته مگه میشه به

لبخند های بی دلیل و محبتای زیادی مشکوک نبود!؟

×کاش زندگی مثل آرشیو کامل موسیقی ام بود و خاطرات مثل آهنگها در دسترس بودن هر

هر لحظه که دلم هوای روز و خاطره ای رو می کرد خیلی زود از ارشیو میکشیدم بیرون

ولذت میبردم من به لحن تو اعتماد کردم منو برگردون به اون روزا و خاطره های خوب…

منو برگردون به دنیایی که مال من بود…

*چند وقت پیش با موسسه ی Nspcc آشنا شدم حس میکنم همه فرار می کنن از nspو…

محک و.. وو.. ولی من فقط با اینا به آرامش میرسم بذار همه دنیا فرار کنن من نزدیک

میشم… باید یه کاری بکنم نه اونا توقع دارن نه من بدهکارم نه! فقط واسه آرامش خودم  🙂

* و…  زندگی نه راه پیش داره نه راه پس..  پس ! پیش از انکه دیر بشه زندگی باید کرد…

 

منبع : inspiration

 

Posted in دسته‌بندی نشده.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.