غیر منتظره ها

خیلی باید بد شانس باشی  که توی شغلت خیلی موفق نباشی و در یک شرکت ناموفق هم مشغول به کار باشی یعنی دقیقا وضعی که من داشتم. یک وکیل معمولی که مسئولیت حقوقی یک شرکت رو به ورشکستگی را به عهده داشتم ولی به هر حال در این وضعیت بد اقتصادی سخت تلاش داشتم که شغلم رو حفظ کنم. اما یک مدیر روابط عمومی بدجنس اجازه تمرکز و پیشرفت رو به من نمی داد و از آنجا که پسر لوس و بی مزه اش بصورت کاملا شانسی از بهترین دانشگاه فارغ التحصیل حقوق بود و در شرکت ما کار می کرد او می خواست مرا دک کند تا پسرش جای مرا بگیرد.

مدت ها بود زمزمه ورشکستگی شرکت به گوش می خورد اما سران شرکت اجازه درز اخبار و اطلاعات ناگوار به بیرون را نمی دادند تا اینکه فکر بکری به ذهن مسئولان شرکت رسید آنها یک شرکت سرمایه گذار را در شهر سیاتل پیدا کردند و تصمیم گرفتند تا با کمترین مبلغ در پروژه ساختمانی این کمپانی شرکت کنند. اما از بی اطلاعی وکیل شرکت مذکور  استفاده کردند و بندی در قرارداد گنجاندند که اجازه می داد پس از امضای قرارداد از زیر قرارداد شانه خالی کنند و 20 میلیون دلار غرامت بابت فسخ قرارداد از آن شرکت دریافت کنند. همه چیز آماده بود برای قرارداد که آنروز صبح به دفتر مدیر روابط عمومی شرکت رفتم بدون رودربایستی و با یک ژست عصبانی به من تفهیم کرد که مدیران به هیچ وجه از کار من راضی نیستند و در فکر اخراج من هستند و باید مواظب کار کردنم باشم و سپس بحث را به قرارداد و اهمیتش کشاند و در ادامه گفت که  امشب باید حتما قرارداد در سیاتل بسته شود و من باید خود را به آنجا برسانم و هیچ عذری برای شکست در این پروژه قابل قبول نیست و کمترین مجازات من اخراج خواهد بود.

زمانی برای تنهایی

Posted in دسته‌بندی نشده.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.