یکی دیگر از خاطرات دوران کودکی

امروز می خواهم یکی دیگر از خاطرات دوران کودکی رو براتون تعریف کنم .وقتی تابستون که میشد طبق رسم هرسال پدر جان بنده هم ما رو ردیف میکرد و میرفتیم مشهد زیارت .نمیدونم از کجا و چطور شد که من فهمیدم تو مشهد لباس خلبانی که تو تن بچه ها میکردن هستش. بالاخره با هر ضرب و زورو گریه بود پدرجان برای من یکی از همون لباسا رو خرید .نمیدونین که چقدر خوشحال بودم تو اون سن ۶سالگی خودش برام دنیایی بود .سال بعد که رفتم مدرسه بعضی وقتا با اصرار خودم با ون لباسا به مدرسه میرفتم وسطهای سال بود که یه دانش اموز جدید به کلاس ما اومد اونهم مثل من لباس خلبانی داشت خلاصه شده بودیم خلبانان مدرسه و بچه ها تو زنگ تفریح دنبال ما میکردن و داد میزدن (خلبان.خلبان)من و دوستم حسابی کیف میکردیم و از این استقبال پرشور به وجد اومدیم البته بعد از مدتی دوستم دیگه به مدرسه نیومد وتا الان که ۲۲سال گذشته همیشه دوست دارم یکبار دیگه ببینمش
 
خلبان
 

Posted in دسته‌بندی نشده.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.