نزدیک به یک هفته شاید بیشتره که هممون خانوادگی مریض شدیم و خب یکیمون خوب میشه یکی دیگه و دوباره از نو تمام پنجشنبه و جمعه و.. توی رختخواب با تب و لرز طی شده ، ما-هین که یکی درمیون میره مدرسه به خاطر مریضی و من هم که توی اداره سرم واقعا شلوغه طوری که وقت سرجنبوندن ندارم
تعطیلی ها یه سری به اصفهان زدیم ٢ روزه بعد از ٧ سال (من ١۴ سال اصفهان زندگی میکردم) کلی خاطرات زنده کردیم اگر وقت کنم عکس میزارم ولی حیف که بعدش کلا مریض بودیم
یک کمی با ما-هین توی مشق سر وقت نوشتن مشکل دارم ، یعنی اینکه عادت کرده من بالای سرش بشینم تا مشق بنویسه البته اگر منم نباشم و فقط نقش این ساعتهای یادآور رو بازی کنم مینویسه ولی با بیدقتی
خداکنه که بهتر بشه
شاد باشین…