Tag Archives: کودک
سلام ، صبح بخیر
سلام ، صبح پاییزی بارونیتون بخیر ، عیدتون مبارک ، گفتم ایندفعه دیگه با انرژی مثبت شروع کنم اوضاع خداروشکر روبه راه تر از قبله، به میمینت ٢ تا تعطیلی یک کمی از خستگیهای جسمی و روحیمونو ریختیم بیرون و الان شاداب تر در خدمت شماییم الان دریافتیم که اگر تعطیلات جایی نریم خیلی بهتره […]
ادامه متنتگ ها : کودک
بازم مدرسه و املا :))
سه شنبه که از مدرسه گرفتمش، دیدم ناراحته پرسیدم ازش املا چی شد ؟دیدم میگه مامان حالا املا رو ولش کن گشنمه ، خلاصه بعد از کلی کنکاش فهمیدم که وسط املا صحبت میکرده و خانوم معلمش باهاش برخورد کرده ، اینم ناراحت شده و خط آخر املا رو دیگه ننوشته ای بابا خلاصه کلی […]
ادامه متنتگ ها : کودک
مدرسه و املاو…
خداروشکر احوالاتمون یک کمی بهتره به جز سرفه که رومون مونده ، البته میدونم که اکثرا این مریضی رو با همین شدت گرفتن ، چه میشه کرد؟! ، راستی خودم هم یه جراحی دندون انجام دادم(یه هفته پیش) و خیلی خیلی زیاد دندون درد دارم که خوب نمیشه ، البته 2 بار رفتم تو اون […]
ادامه متنتگ ها : کودک
آغاز سال نو…
بالاخره موفق شدم کلی عکس بزارم البته با یه عالمه تاخیر تقدیم به همه شما دوستای مهربونمون ٣١ شهریور جشن شکوفه ها و امروز جمعه در حال انجام تکالیف !!! بالاخره بعد از 2 سال موفق شدیم موهای ما-هینو کوتاه کنیم (رضایت نمی داد) صبحها که میخواست بره مدرسه کلی معطل شونه زدن و درست […]
ادامه متنتگ ها : کودک
اندر احوالات
واقعا ممنون از این همه محبت و احوال پرسی معمولا وقتی یه سری فکر و استرس با هم سراغم میاد هنگ می کنم چاره ای نیست اینم جزئی از زندگیه دیگه واقعا برای ثبت نام ماهی-ن (مدرسه) دلم شور میزنه، اینکه آیا میتونم نزدیک اداره ثبت نامش کنم یا نه، جدا از این تابستون نزدیکه […]
ادامه متنتگ ها : کودک
اکبر جوجه جان
درسته که هنوز عکسای سفرمونو نتونستم بذارم ولی امروز یه کار مفیدتر میکنم اونم یادکردن از یکی از لذیذترین غذاهای دنیا « اکبرجوجه » جان نازنین است ، از اونجاییکه از اول سفر به دیارمون تا آخرش ما هِی رفتیم اکبر جوجه و هی دوباره رفتیم و هی و هی و هی این یک قسمت […]
ادامه متنتگ ها : کودک