همیشه… او…او…او

صلاح کار کجا و من خراب کجا…

سلام…

اوضاع بهتر از هفته های قبله.خیلی بهتر.

هوس کردم امروز هم با یه داستان به روز کنم.

اگه ممکنه نظرات ارزشمندتون رو توی پست پایینی بذارید ممنون میشم.

سبز و سربلند باشید

چراغ مطالعه را آرام روشن می کند . نورش چشمش را می زند . شب از نیمه هم گذشته . خوابش نمی برد . کلافه است . سرش درد می کند . کاغذی بر می دارد و بالایش می نویسد:همیشه او…

دستش را روی خط اول می گذارد و من آغاز می شوم . بی آنکه خود بخواهم . همیشه تمام سردردها و کلافگی هایش را سر من خالی می کند.

منبع : سمر

Posted in دسته‌بندی نشده and tagged .


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.