پراکنده گویی

مثل همیشه سلام

من خصلت قبیله ی خود را گریستم

فریاد پشت میله ی خود را گریستم

ایندفعه فقط می خوام جملاتی بنویسم که شاید قابل تامل باشن:

نادرشاه افشار: خردمندان و دانشمندان سرزمینم،آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسل های آینده با شما،اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود.

ارد بزرگ: آزادی باجی به مردم نیست بلکه مال و داشته ی آنهاست.

دکتر علی شریتی: بگذار شیطنت عشق چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید هرچند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن.

مارک اورل: آینده همان است که ما می اندیشیم.

حضرت علی: آنان که به عهد خود وفا می کنند برگزیده ترین مردم هستند

بنیامین فرانکلین: آنان که آزادی را فدای امنیت می کنند نه شایستگی ازادی را دارند و نه لیاقت امنیت را.

جیمی هندرسکی: وقتی قدرت عشق بر عشق به قدرت غلبه کند دنیا طعم صلح را می چشد.

ارد بزرگ: فرمانروای شایسته به فکر انتقام از مردم خویش نیست

شفیعی کدکنی: گه ملحد و گه دهری و کافر باشد

گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد

باید بچشد عذاب تنهایی را

مردی که ز عصر خود فراتر باشد

نه، نامه ام باید کوتاه باشد

ساده باشد

بی حرفی از ابهام و آینه

از نو برایت می نویسم

حال همه ی ما خوب است

اما تو باور مکن

حرف آخر: تحمل کن. همه چیز را. و آنگاه که در بلندترین قله ها ایستادی لبخندت را نثار سنگ ریزه هایی کن که پایت را خراشیدند.

 

منبع : سمر

Posted in دسته‌بندی نشده and tagged .


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.