یا حق…

سر ارادت ما و آستانه حضرت دوست

که هرچه بر سرما می رود ارادت اوست
این روزها رو با تمام سختی هاش دوست دارم. با همه ی دلمشغولی هاش. بماند که مدتیه دستم زیاد به قلم نمیره. دانشگاهم که شده نور الی نور. سر و کله زدن با خاقانی و سیاست نامه و بدیع هم خودش عالمی داره. و البته شعر خوندن و آواز خوندن با ماهرخ تو کلاس و گه گاه ریتم گرفتن هاش روی میز اساتید اونم ساعات بین کلاس ها که واقعا بهم می چسبه.
درسته که چیز زیادی ننوشتم اما تا دلم خواست کتاب خوندم . انواع رمان های خارجی و داخلی و نمایشنامه ها و فیلمنامه ها . بهترینش پرده ی نئی کار بهرام بیضایی که بهتون پیشنهاد می کنم  حتما بخونیدش .

به جرات می تونم بگم استاد بیضایی جزء نادر آدماهاییه که روی زمین خدا رو خوب شناخته.

سینما هم زیاد میرم . هیچ  عبدالرضا کاهانی واقعا دوست داشتنی بود . مصداق بارز با پول پریشانم و بی پول پریشان بود . من که دوست داشتم.

گفتم سینما . 2 تا خبر جدیدا شنیدم که یکی به شدت خوشحالم کرد و اون یکی به شدت ناراحت .

اولیش فروش خوب قهوه ی تلخ  آقای مدیری بود .هرکی هرچی می خواد بگه ولی من از این خبر واقعا خوشحالم . به هرکی هم گفتم گفت نوش جونش که حقشه . اما کاش آقای قاسم خانی هم جزء نویسندگان کار بودن.

و دومیش خبر لغو پروانه ی ساخت جدایی سیمین از نادر کار آقای فرهادی بود که فقط می تونم بگم متاسفم .اونم فقط به خاطر حرفهای آقای فرهادی تو جشن سینما که…  .

واقعا نمی دونم چی باید بگم . اما خب سوزناک ترش رو ترانه علیدوستی تو وبلاگش نوشته حتما بخونید.

حرف آخر: تنها کسی مرا از ته دل خوشحال می کند که به من بگوید از ته دل خوشحالش کرده ام

موفق و سرسبز باشید…

منبع : سمر

 

Posted in دسته‌بندی نشده and tagged .


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.