صدا کن مرا…صدای تو خوب است

کلاس طبق معمول برگزار نشده و من هم اومدم تو سایت دانشگاه.برعکس همیشه خدا رو شکر خلوته و هزار نفر پشت سرت منتظر نایستادند و زیر لب بهت فحش نمیدن که این دختره چرا بلند نمی شه به کارمون برسیم. این روزها خیلی وقت وبلاگ گردی ندارم.سرم کمی شلوغه.درسها،کتابها، مقاله ها… خیلی خوشحالم که علاقه ام با درسم عجین شده.هر کتابی که می خونم تو راستای درسمه و این برام لذت بخشه. مقاله نویسی اصولی رو هم کم کم شروع کردم.دکتر بالو،استاد مرجع شناسیمون توانایی بالایی تو مقاله نویسی دارند و البته سواد و تجربه هم در کنارش. فوق العاده هم پیگیر کارهامون هستند و حسابی برای دانشجوهاشون مایه می ذارند. اما واقعا تو کلاس نه تو کل دانشکده چند نفر هستند که از اطلاعات و معلومات ایشون استفاده کنند؟ اصلا یه سوال بهتر.چند نفر برای درس توی دانشگاه اومدن نه برای چیزای دیگه؟ فقط می تونم امیدوار باشم که:

یه روزی، یه جایی، یه کسی، یه چیزی… صبر داشته باش

الانم تو وبلاگ شعر فارسی زبانان بودم با این آدرس:     www.irafta.blogfa.com

یه نظر سنجی هست برای انتخاب بهترین شاعر جوان ایران.انتخابش سخت بود.به نظر من شاعرای خوب و جوان ایران کم نیستند.اما خب من خودم به شخصه ارتباط خیلی خاصی با اشعار آقای علیرضابدیع برقرار می کنم.به نظرم تو زمینه ی شعر توانا هستند و خوش قلم. به هرحال یک سری بزنید بد نیست.

حرف آخر:  برایم دعا کن، چشمهای تو آفتابگردانند، به هرکجا که نظر کنی

خدا آنجاست…
داستان
یک ریز می گوید و می گوید. ساکت نشسته ام و نگاهش می کنم و مدام سرتکان می دهم تا خیالش راحت شود که گوشم به اوست. سرم درد می کند. دیشب بیمارستان قیامتی بود از تصادف ها. تمام شب را بیدار بودم به امید اینکه صبح کمی بخوابم. کاش یادم می ماند که سیم تلفن را بکشم و موبایلم را… .

نظرات ارزشمندتون رو لطفا توی پست قبل بذارید ممنون
سبز باشید

 

Posted in دسته‌بندی نشده and tagged , , .


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.