به جرم این که دلم آه هست و آهن نیست
کسی به جز تو در این روزگار با من نیست
نه یک نه صد که تو را صد هزار بافه ی مو
دریغ از این که مرا صد هزار گردن نیست
علیرضا بدیع
تابستان هیچ رقمه توی کتم نمی رود. گرمای امسال فاجعه است و من یکی تحمل هر عذابی را دارم الا گرما. تنها خوبی تابستان برایم خلاصی از درسای دانشگاست و هجومم به سمت هرچیز که بشود اسمش را کتاب یا فیلم گذاشت. از نمایشنامه های اکبر رادی بگیر تا فیلمنامه های بهرام بیضائی. از داستان های چوبک و گلشیری تا رمان های همینگوی و بولگاکف و … و اگر اینترنت هم باشد که ناخنکی هم به شعرها و داستان های وبلاگی می زنم و …
اما از نوشتن خالی ام. شاید دوباره سراغ نمایش بروم. اگر گرمای تابستان بگذارد و انقدر کسلم نکند که گاهی حتی به زور بتوانم از خانه بیرون بروم
برمی گردم….
منبع : سمر