سینما

قرار نبود بریم مسافرت ولی وقتی دو روز از تعطیلات گذشت و روز عید قربان تقریبا داشت تموم میشد و ما سه نفری تازه از پردیس سینماییه پارک ملت بیرون اومده بودیم و داشتیم روی برگای خشک قدم میزدیمو من داشتم  برای ماهی که برای اولین بار به یک سینمای سرپوشیده میرفت قسمتهایی از فیلم چارچنگولی رو توضیح می دادم و بسیار خوشحال بودم که فردا میرم اداره و برمیگردم دو روز دیگه مونده که می تونم خوب بخوابم تلفن زنگ خورد و اعلام شد که عمه بزرگم که مدتی مریض بوده فوت کرده و ما مجبور شدیم صبح بریم اداره و مرخصی ساعتی بگیریم و بله… خدابیامرزه عمه مو که البته بدم نبود یه حال و هوایی عوض کردیم …

در مورد سینما صحبت کردم درد دلم باز شد که بگم توی این سالهایی که دخترک به دنیا اومده یه فیلم حتی یه فیلم که به درد بچه ها بخوره توی این سینماها نذاشتن و منم اصلا راضی نمی شدم یه بچه کوچیکو ببرم سینما که بعد از یه ربع پاشه و سینما رو به مردم زهر کنه خلاصه تا اون روز که یه نفر گفت چارچنگولی خوبه و ما رفتیم پردیس پارک ملت که ماهی برای اولین بار بره سینما و اولش چه ذوقی میکرد و میگفت خدارو شکر مامان به آرزوم رسیدم  ولی ٢٠ دقیقه آخرو دیگه جدی کلافه بود و یه بارم وسط فیلم طنز بغض کرد که چرا یکی از دوقلوها مرد و کم مونده بود بزنه زیر گریه که به دادش رسیدمو گفتم که نه داشته خواب میدیده  (دخترک احساساتی) فیلم هم بد نبود ولی زیادم به درد بچه ها نمی خورد

چقدر این روزا هوا سرد و آلوده است و بادم که نمی یاد همش احساس خفگی دارم و کلی گلوی من و دخترک امروز درد گرفته ولی همچنان بر سر کار آمده ایم

شاد باشین…

منبع : ماهین

Posted in دسته‌بندی نشده and tagged .


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.