گاهی اون روی زانوهای من خوابه و رویا میبینه، گاهی من رو زانوهاش تو سرزمین متروک خوابهامم…
گاهی هم سرامونو با موهای پخش و پلامون، میذاریم رو میز و زل زل چشای پر رنگ و تیره هم رو نگاه میکنیم تا خوابمون ببره…
گاهی هم بیدار میمونم تا وقتی موهای عجیب بلند پر از پیچ و تابش، از رو میز تا زمین سر میخوره و کشیده میشه به زمین خاکی کلاس، براش جمعشون کنم… *
* من و اِلی و یه مشت بی خوابیه همیشه… سر کلاس، نیمکت ته کلاس، خواب…
…
موهایم را کوتاه نمیکنم،
مبادا
خاطراتم، خاطراتت
کم و کسری بیاورند
کم شوند، کوتاه شوند
جای دستانت را میگذارم تا ابد باشند…
…
ببینم دق کردن همین مدلیاس دیگه؟!
منبع : ف.!