چشمانم را بگیر.

(یک)

عفونت

از چشم‌هایم شروع شد

بوی تعفن، وجودم را تسخیر کرده

چشمانم را از من کم کن

رستگار می‌شوم

(دو)

پای من بنشینی

به پایت خواهم ایستاد

(سه)

گناه

_فرزند‌خوانده‌ی عزیزم_

هی بالا می‌رود از سر و کول من

پ.ن1: دل‌ها را یکی یکی می‌شکنم، به دل تو که می‌رسم گریه‌ام می‌گیرد…

پ.ن2: هی با خودم لج می‌کنم که حالم خوب نشود، معتاد درد شدم، از من تعجب نکن…

پ.ن3: می‌گوید من طرف توام! و من فکر می‌کنم چه جبهه‌ای راه انداختم! جنگ که نیست لامصب.

پ.ن4: انگار که ایستاده باشی روی دل سیمانی‌ام گل و بلبل بکشی! بنشین به کار خودت بخند عزیز من…

 

منبع : ف.!

 

Posted in دسته‌بندی نشده.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.