خلاصه‌ی من

(یک)

پای من که هیچ

آنقدر مرد نبودی

که حتی

پای شعرهای لعنتیِ‌ام

بایستی

مرد شعرهایم شوی

(دو)

“من” ماندم و “من”

حتی حوض هم ندارم

پ.ن1: می‌گه واقعن یه جورایی فکر می‌کنم تو رو از تو لُپ‌لُپ (lop lop) در‌آوردم…

پ.ن2: می‌گه فاطمه تو شبیه یه سیاهیِ محضی که با مداد یه جا کشیدن، اونقدر که براده‌های سیاهِ مداد اطرافشو دوره کردن.

پ.ن3: خاله مورچه صدایم می‌کند.

پ.ن4: خدا باهام به هم زده، ازم حذر کن.

پ.ن5: دارم گم می‌شوم، فانوس روشن کن عزیز…

منبع : ف.!

 

Posted in دسته‌بندی نشده.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.