آخرین امتحان هم تموم شد

خوب امروز هم که بخیر گذشتو من اخرین امتحان دانشگاه رو دادم حالا میشه بعد مدتها یه نفسی کشید ولی بزودی دوباره باید شروع کنم چونکه پیام نور هم شرکت کردم .خوب برمیگردیم به سالهای اولیه زندگیم و خاطرات اون دوران .یادمه وقتی که عید نوروز میشد میرفتیم ده دیدن مادر بزرگ و پدر بزرگم و خاله ها و مخصوصا پسر خاله های پر جنب و جوشم به نام علی اکبر و علی اصغر وقتی به هم میرسیدیم دیگه داد همه در می اومد( از دیوار راست بالا میرفتیم ).خوب حالا عید شده بود و سفره های عید که پر از انواع شیرینی و تنقلات بود و ما سه نفر شروع میکردیم به انجام فریضه مبارک صله ارحام ولی چه صله ای چه ارحامی بیچاره صاحبخونه ها به محض اینکه از اتاق مهمونی خارج میشدند تا اونجا که جا داشت دستمون پر از محتویات داخل سفره بود و مشت مشت میریختیم تو جیبمون.خدایا مارو ببخش (یه پا دزد بودیما).بعدشم که از خونه خارج میشدیم شروع میکردیم به روکردن محتویات و خوردنو که روزهای اخر منتهی میشد به دل درد .البته خالی از لطف نیست که از خرج کردن پولهای عیدی هم بگم ولی باشه برا فردا…
خلبان

Posted in دسته‌بندی نشده.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.