به سرعت بلیط را کانفرم کردم

به سرعت بلیط را کانفرم کردم و به درون خواپیما خزیدم. در طول پرواز دو حس داشتم  یک حس شادی از این که خیلی زرنگم و یک وکیل واقعی هستم و اینکه سر موقع به جلسه میرسم و مدیر روابط عمومی را در تصمیم زشتش برای نابودیم  شکست دادم و ناراحت و خجل از اینکه سر یک دختر زود باور کلاه گذاشته ام. در فرودگاه سیاتل یک تاکسی گرفتم و به جلسه رفتم و مدیر روابط عمومی را دیدم که با چشمان از حدقه در آمده مرا می نگریست و پرسید چگونه بلیط تهیه کردی؟ جواب دادم این موضوع به خودم مربوط است. چند دقیقه بعد مدیر روابط عمومی شرکت طرف قرارداد به اتاق انتظار آمد و از ما دعوت کرد به اتاق کنفرانس برویم. وقتی روی صندلی هایمان نشستیم با نهایت ادب به ما گفت متاسفانه وکیل شرکت پروازش انجام نشده و قرار است با ویدئو کنفرانس در جریان عقد قرار داد شرکت کند. من هم سرم را به نشانه موافقت تکان دادم. همه عوامل جمع بودند و ناگهان تلوزیون را روشن کردند در کمال ناباوری دیدم رزا با همان لبخند معصومش روی صفحه تلویزیون ظاهر شد مدیر روابط عمومی از من دعوت کرد به جلوی دوربین بروم. دو راه به نظر من رسید اول اینکه دعوت را قبول کنم  تا رزا مرا ببیند و جریان را به همه بگوید که مطمئنا کسی با یک دروغگو و شیاد قرارداد نمی بست که این به معنی اخراج من از شرکت بود راه دوم ترک جلسه بود که خوب آن هم البته اخراج مرا در پی داشت اما  حداقل این حسن را داشت که پیش رزا خراب نمیشدم و من هم راه دوم را برگزیدم و با عذرخواهی از حضار جلسه را ترک کردم . مدیر روابط عمومی با عصبانیت دنبالم دوید و یقه ام را چسبید و پرسید چه مرگم شده است؟ جواب دادم من نمی خواهم در این قرارداد کلاه بردارانه شرکت کنم و به پسرت بگو بیاید قرارداد را ببندد البته اگر پسرت را با خودت آورده باشی چون همانطور که گفتی انسان باید همیشه برای غیره منتظره ها آماده باشد.فریاد زد مگر دیوانه شدی ؟  ونمیدانی ادامه کار شرکتمان به این قرارداد وابسته است؟ اگر بروی اخراجت می کنم ضمنا به دادگاه می کشانمت و به جرم فرار از مسئولیت حقوقی پروانه وکالتت را باطل می کنم. با خونسردی جواب دادم پس از همین الان به دنبال شغل جدید خواهم رفت این را گفتم و شرکت را ترک کردم.

داستان کوتاه – زمانی برای تنهایی

Posted in دسته‌بندی نشده.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.