روزهای خوش بعد امتحان…

به نامش و به یاریاش…

مگو شعر تو سر تا پا گنه بود            از این ننگ و گنه پیمانهام ده

بهشت و حور و آب کوثر از تو          مرا در قعر دوزخ خانهای ده

کتابی، خلوتی، شعری، سکوتی        مرا مستی و سکر زندگانی است

چه غم گر در بهشتی ره ندارم        که در قلبم بهشتی جاودانی است…

چقدر نزدیکم به فروغ و چقدر نزدیکم به خودم … .حداقل میتونم بگم که با این ابیات شعرش به شدت همزاد پنداری میکنم. این روزها بیشتر از همیشه درگیر نوشتنم و دارم خیلی جدیتر از قبل به نوشتن و نویسندگی فکر میکنم. دلم میخواد یه برنامه ی فشرده برای کارم بذارم و ببینم حاصل 5 سال تمرین مداوم نویسندگی چی از آب در میاد.

بعد   مدتها عنایت خدا هم شامل ما هم شده و فصل امتحانات تموم شد و من مثل قحطی زده­های از جنگ برگشته حمله کردم سمت کتابها و فیلمهام. از زوربای یونانی کازانتزاکیس گرفته تا نمایشنامه های چیستا یثربی و اکبر رادی. تمام مدت امتحانات کتابهام از تو قفسه هی بهم چشمک میزدن که بیا ما رو بخون، بیا … و نمیدونید چقدر سخت بود جلوی خودمو نگه دارم و هی به خودم امیدواری بدم و مدام تکرار کنم بعد امتحانا، بعد امتحانا… .

باقی قسمتهای قهوه ی تلخ رو هم که ندیده بودم دیدم. درباره ی قهوه ی تلخ یک مسئله شدیداً فکرم رو مشغول کرده. اوایل وقتی دیدم یه کار جدید از مهران مدیری داره ساخته میشه خیلی ذوق کردم اما بعد ازچند قسمت اون اشتیاق سابق از بین رفت با اینکه برای مهران مدیری ارزش زیادی قائلم اما به نظرم اشتباه بزرگی کردن که توی این پروژه با پیمان قاسم خانی همکاری نکردن. اینکه تمام مدت پخش سریال آدم مدام از یه چیزی ناراضیه و وقتی این کارو با شبهای برره و پاورچین مقایسه میکنه این نارضایتی دو چندان میشه.

نمیدونم شاید کمی دارم مقرضانه نظرمیدم. شاید علاقهی وافر من به کارها و نوشتههای پیمان باشه که این حس رو توی من ایجاد میکنه. آخه من ازبچگی، از همون موقع که فیلم من زمین را دوست دارم رو دیدم علاقهمند به نوشته های پیمان قاسم خانی شدم. باهمون دیالوگ: من گلها را دوست دارم، من خیابان را دوست دارم، من آدمها را دوست دارم، من زمین را دوست دارم…  . و بعد نان، عشق موتور 1000 ، دختری با کفشهای کتانی، مارمولک، پاورچین، شبهای برره، مرد 1000 چهره و… فکر میکنم آدم خوش سلیقهای باشم.

نوشته های پیمان لااقل میتونم بگم برای من جذابیت خاص خودشو داره. البته پیمان تو سن پطرزبورگ نشون داد که بازیگر خوبی هم هست و کاش بیشتر بازی میکرد و بیشتر  مینوشت تا شاید از این طنزهای سخیف و آبکی نجاتمون میداد. حالا هم فکر میکنم تو قهوه ی تلخ واقعاً جای پیمان خالیه و اگه بود شاید کار انقدر ضعیف باقی نمیموند و بیننده مدام شاهد طنزهای قدیمی تکرار شده توی باغ مظفر و شبهای برره و … نبود که بخواد به حرص خوردنهای مداوم سیامک انصاری و یا استعداد فوق العاده اما تکراری محمدرضا هدایتی توی نقش پیرمرد بخنده. اینکه مدام شخصیتهای جدید اضافه بشه و شخصیتهای قبلی حذف بشن یا به قول مهران مدیری اون دکورای سنگین و اون دوختهای لباس آنچنانی هم هیچ کمکی به بهتر شدن کار نکنه و بیشتر سرگردانی نویسنده و کارگردان رو توی کار نشون بده. و این که کل کار بخواد رو دست جواد عزتی و کیه کیه گفتن هاش بچرخه و حتی بعد چند قسمت گردن زدنهای رئیس نظمیه و تملق گوییها و آه کشیدنهای بلوتوث هم کسل کننده بشه.

فکر کنم اگه مهران مدیری قرار باشه به اختلافات خودش با پیمان ادامه بده ضرر خیلی بدی میکنه. به نظر من قهوه ی تلخ با وجود پیمان قاسم خانی واقعا شیرین میشد.

منبع : سمر

Posted in دسته‌بندی نشده and tagged , , , .


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.