رواندرمانی بندلر – درس 2

ماز، مارپیچ هایی هستند که انسان و یا حیوان را از یک طرف وارد آن می کنند و او باید راه خروج را از در سمتی دیگر بیابد.

ما متوجه خصلت ویژه ای در انسان ها شده ایم و آن این است که انسان ها اگر روشی را بیابند که  انجام آن هیچ تاثیری نداشته باشد، باز هم آن را به کار می گیرند. شخصی به نام بی. اف. اسکینر سرپرست گروهی از دانشجویان بود که تحقیقات زیادی درباره موشها و ماز انجام داده بودند. روزی شخصی از آنها پرسیده بود واقعا چه تفاوتی بین یک موش و یک آدم وجود دارد؟ آن موقع بود که این رفتارشناسان نه چندان زیرک تصمیم گرفتند برای کشف این موضوع دست به آزمایشی بزنند. آنها ماز بزرگی ساختند که برای انسان طراحی شده بود. یک گروه از موشهای تربیت شده را انتخاب کردند و به آنها یاد دادند که برای یافتن پنیر از یک ماز کوچک عبور کنند و یک گروه از انسان ها را نیز انتخاب کردند و به آنها گفتند که برای یافتن یک اسکناس پنج دلاری باید از ماز بزرگ گذر کنند.

رواندرمانی بندلر - درس 2

رواندرمانی بندلر – درس 2

بین این دو گروه، تفاوت چشمگیری دیده نشد. اختلافهای کوچکی در سطح احتمال 95 % در داده ها وجود داشت و تفاوتی نیز از لحاظ تعداد آزمایش در مقایسه با میزان استاندارد کشف شد. انسان ها نسبت به موش ها، تا حدی بهتر و سریع تر قادر به یادگیری گذشتن از ماز بودند.

آمار با مزه زمانی به دست آمد که مرحله حذف را بر روی این دو گروه انجام دادند، یعنی اسکناس پنج دلاری و پنیر را برداشتند. موشها پس از چند بار سعی، از حرکت در ماز دست کشیدند… ولی انسانها هرگز باز نایستادند!… آنها هنوز آنجا هستند… و هنوز هم شب ها به سراغ ماز می روند.

یکی از روشهای قابل استفاده که در اکثر نظامها باعث تسریع رشد و تداوم گسترش می شود، قاعده ای است که می گوید: اگر کاری که می کنی فایده ای ندارد، کار دیگری انجام بده. اگر شما مهندس باشید و موشکی را طراحی کنید، و زمانی که دکمه پرتاب را فشار می دهید، از جایش بلند نشود، عملکردتان را تغییر می دهید تا کشف کنید که برای غلبه بر جاذبه زمین، به ایجاد چه تغییرات خاصی نیاز دارید.

در هر صورت اگر در زمینه رواندرمانی با وضعیتی مشابه آن موشکی که پرتاب نمی شود برخورد کردید، بدانید این وضعیت دارای اسم خاصی است به نام داشتن یک بیمار مقاوم. به این واقعیت می رسند که کارشان بی فایده است و بعد تقصیر را به گردن بیمار می اندازند. با این توجیه، دیگر مسئولیت تغییر دادن رفتار خودشان را به عهده نمی گیرند. اگر قدری انسانی تر با این موضوع برخورد کنید، حداقل قسمتی از گناه عدم موفقیت را به گردن می گیرید، یا این که می گویید : او آمادگی نداشت.

این جمله در واقع کنایه از روان شناسانی است که بی تاثیر بودن روش هایشان را ناشی از مقاومت بیمار می دانند.

مشکل دیگر این است که از این قبیل مسائل، بارها و بارها در زمینه روان شناسی اتفاق می افتد و گسترش می یابد. کاری که فریتز انجام داد و کاری که ویرجینیا امروزه انجام می دهد، در گذشته نیز انجام می شده است. مفاهیمی که در تحلیل تعاملی یا تی ای به عنوان مثال باز آفرینی به کار می رود را در عملکرد فروید نیز می توان یافت. جالب اینجاست که در رواندرمانی، دانش انتقال نمی یابد.

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.