كاش…

اين روزها فقط مي نويسم. نپرسيد چي كه هنوز خودم هم نمي دونم. اما مي دونم كه مي نويسم. يعني بايد بنويسم. دوباره دانشگاه شروع شده و سيل كتابها و درسها داره مياد سمتمون.

نظامي، مسعود سعد، صائب… اما جاي فروغ، اخوان، شاملو… واقعا تو ادبيات خاليه

واقعا چرا؟ حيف نيست كه ما هيچوقت مفهوم اشعار اخوان رو نخونيم و تو كلاس راجع بش صحبت نكنيم؟ چرا نمي خوايم بفهميم فروغ وقتي ميگه پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردني يعني چي؟ يا وقتي ميگه سبز خواهم شد… مي دانم… مي دانم

يعني شاملو به اندازه ي مسعودسعد حرفاش معنا نداره؟ كه ارزش دو واحد درسي ناقابل رو داشته باشه؟

نمي دونم… واقعا نمي دونم

 

من این روزا یه حال دیگه ای دارم
این روزها از همه چی دور بودم. کتاب، فیلم، نوشتن، و از همه مهم تر از خودم
امتحاناتم خیلی خوب نبودن. خیلی بد هم نبودن. معمولی معلومی. اصلا همه چیز برای من معمولیه. من یه دختر معمولیم، تو یه شهر معمولی با یه خانواده ی معمولی. دختری که افکار معمولیه، رفتارش معمولیه و دنیاش هم مطمئنا معمولیه. حتی چیزای معمولی اطرافمم واقعا معمولی اند.
نمی دونم این خوبه یا بد. ولی هرچی هست لابد واسه شما هم معمولیه….
موفق و سرسبز باشید…

منبع : سمر

 

Posted in دسته‌بندی نشده and tagged , .


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.