آرزوهای بی بهونه….

آسمون باپرنده هاش مال تو آسمون بی پرنده مال من آسمون با خورشید وابرای زیباش مال تو آسمون با ابرای دلگیر وخورشید پنهون مال من آسمون باماه نقره گون مال تو شبای بی مهتاب مال من آسمون با اون ستاره های طلایی مال تو شبای بی نور وتاریک مال من دریا وموجای آروم  مال تو […]

ادامه متن

باران من باش….

بی تو و آبی عشقت من کویرم باران من باش برمن ببار ببار باران من به کویر قلبم نقطه ی پایان تمام اندوه من دلتنگیهایم را به باد خزان بسپار نقطه ی آغاز عاشقانه ترین اشکها ولبخندها عاشقانه لحظه هایم با عطر حضورت آمیخته باران من باش برمن ببار که اندوه شبانه ام را جز […]

ادامه متن

فاصله….

کاش فاصله ها نبود کاش ……………….. ومن امروز به این فاصله نفرین کردم که چرا جای تودر خانه ی چشمم خالیست که چرا بین من وتو این همه دیوار است که چرا کوه  ودشت ها فاصله اند ومن امروز به این فاصله نفرین کردم جای تودرقلب من است وچشم تر من خود گواه دل رسوای […]

ادامه متن

کمی تا قسمتی درد و دل

مثل همیشه سلام. یهو دلم خواست بنویسم.مثل همیشه…اما نه قصدم نوشتن داستانه نه فیلمنامه و نه نقد.البته از اولشم قرارم با خودم این نبود.قرار نبود که این وبلاگ یه وبلاگ هنری بشه و من توش فقط ارائه ی آثار داشته باشم و بس. حوصله ی گردوندن دوتا وبلاگ رو هم  نداشتم ( و البته وقتشو […]

ادامه متن
تگ ها : ,

نظر من درباره ی الی…

این نقد رو من زمانی که فیلم رو برای سومین بار دیدم نوشتم البته من 2 سانس رو با هم نشستم و تو یه روز 2 بار فیلم رو دیدم( تو سینمای بابلسر هرچقدر دلت می خواد می تونی بشینی) بعد از نوشتن این نقد و خوندنش توی انجمن داستان شهرمون خیلی نقد خوندم و […]

ادامه متن
تگ ها :

سفری برای تمام فصول

من یه 2 هفته ای تشریف برده بودم تهران و چون به سیستم درسترسی آنچنانی نداشتم نمی تونستم به روز کنم. این سفر بهترین سفری بود که به عمرم رفته بودم و خیلی هم بهم خوش گذشت.مهم ترین اتفاقی که برام افتاد و می تونم بگم بزرگترین شانسم تو این سفر بود جلسه ی نقد […]

ادامه متن
تگ ها : ,

کارتون های کودکی…خپل .باغ گلها

باغ گلها خپل گربه ی سیاه وسفید ملوسی که تنبلی از هیکلش میبارید خدایا خپل منوعاشق گربه ها کرده بود. عاشقش شده بودم. دوست داشتم بغلش کنم. ی چیزی بود که احساس میکردم تو وجودش خیلی دوست دارم. ی حسی مثل    بی خیال دنیا ی حسی مثل پشت پا زدن به همه چی همیشه ی […]

ادامه متن

برگ ریز….

برگم برگ سرخی توی زردی پاییز بی تومن برگم اسیر مرگم روب زوالم   نور عشق…. تنها بودم درخلوتی غمگین بی نور بی صدا حتی سایه ای هم نبود اضطراب بیکسی همپای ثانیه هایم بود بغض سالهای حسرت در گلو واشک روزهای بی عشق پیش رو نبض زمین در گلویم بود نبض زمان درچشمانم سایه […]

ادامه متن

سریال دلنوازان (نوازش مخاطب یا حرص دادن او؟؟؟)

سلام به دوستان خوبم. دیروز رفته بودم کتابخونه ی شهرمون. داشتم به مجله ها نگاه می کردم که یکدفعه عکس بزرگ شاهرخ استخری رو روی جلد مجله سروش دیدم.هوس کردم یه تورقی بزنم.رسیدم به همین بخش دلنوازان.با یک نگاه سرسری به کل مطالب و خوندن تیترهای بزرگ متوجه شدم که چه تعریف ها و تمجیدها […]

ادامه متن
تگ ها :

داستانی دیگر

سلام.این داستان از داستانای قدیمه.خیلی وقته داستان ننوشتم.نمایشنامه و فیلم نامه شده همه ی زندگیم. واسه همین داستان جدیدی ندارم.اینم چون دلم می خواست الهه بخونه گذاشتم.الهه و تمام کسایی که به من لطف دارن و هربار تو نظرات خصوصی خفم می کنن که چرا شعر و داستان از خودت نمی ذاری و منم خسته […]

ادامه متن
تگ ها :