شما نمی توانید از تکیه گاه ذهنی اجتناب کنید

اولین باری که توجهمان به سمت تکیه گاه ذهنی جلب شد، زمانی بود که رواندرمانی دیگران را مشاهده کردیم. مثلا مراجعه کننده ای وارد می شد و می گفت “بله آقا، هفت سال است که دچار اوهام و حالتهای مالیخولیایی هستم…”. روان شناس به جلو خم می شد و دستش را بر روی شانه او می گذاتش و می گفت “من تمام نیرو و مهارت های خودم را به کار می گیرم تا در این جلسه در تو تغییراتی ایجاد کنم”. و آن گاه کارهای واقعا موثری بر روی او انجام می داد. مراجعه کننده تغییر می کرد و احساس خشنودی به او دست می داد. آن وقت روان شناس می گفت “این واقعا باعث خرسندی من است”. ولی موقعی که به جلو خم می شد و دوباره دستش را روی شانه او می گذاشت، آن تکیه گاه ذهنی دوباره حالت افسردگی را تداعی می کرد.

شما نمی توانید از تکیه گاه ذهنی اجتناب کنید

شما نمی توانید از تکیه گاه ذهنی اجتناب کنید

من دیده ام که یک روان شناس، بدون آنکه کوچکترین اطلاعی از نحوه کار خودش داشته باشد، یک فوبیا در طی یک جلسه، نه بار بر طرف ساخت و دوباره بازگرداند، در آخر جلسه هم برگشت و گفت “خوب، دفعه بعد بیشتر روی این قضیه کار خواهیم کرد”.

خودتان یک کار بامزه انجام دهید. مثلا خودتان را در جایی مخفی کنید که بتوانید مراجعه کنندگانتان را در حالی که از خیابان به سمت دفتر شما گذر می کنند ببینید. اتفاقی که می افتد شگفت انگیز است. آنها لبخند می زنند و احساس خوبی هم دارند. ولی به محض آن که وارد ساختمان می شوند، تمام درد و بلاهایی که قصد دارند راجع به آنها صحبت کنند به سراغشان می آید، زیرا ساختمان، یک تکیه گاه ذهنی است. شما نمی توانید از تکیه گاه ذهنی اجتناب کنید. فقط این سوال باقی می ماند که آیا این کار را به روش سودمندی انجام می دهید یا خیر؟

Posted in موفقیت.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.