تو آینده او هستی

حالا در همان وضعیت سوم باقی بمان. از تو می خواهم در حالی که این جا نشسته ای و دستهای مرا نگه داشته ای و احساس قدرت و شایستگی می کنی، گذشته خودت را ببینی. در این لحظه از تو می خواهم که همزمان با داشتن احساس قدرت و آرامش، هر اتفاقی که برای تامی جوان در گذشته افتاده است را ببینی و به آن گوش بدهی، بدین ترتیب می توانی نسبت به آن واقعه، برداشت و یادگیری تازه ای داشته باشی و از این طریق موقعیت جدیدی به دست بیاوری. تو داری این کارها را می کنی: از وضعیت سوم می نگری، و احساس کارایی و قدرتی را داری که با دستهای من پیوند خورده است. می دانی که قبلا آن طور زندگی می کردی و دیگر نباید آن زندگی را تکرار کنی، به تامی جوان اجازه بده که وقتی برای آخرین بار به سراغ آن تجربه قدیمی می رود، آن احساسات قدیمی را مجددا احساس کند. هر زمان که دیده ها و شنیده های تو برای ایجاد برداشتهای تازه ات کافی بود، فقط سرت را تکان بده و همان جا توقف کن. اکنون می توانی فیلم را شروع کنی…

بسیار خوب، حالا می خواهم به آرامی از حالت شناور در وضعیت سوم پایین بیایی و دوباره به بدنت ملحق شوی، و به همراه احساس قدرت و کارآیی این جا بنشینی…

 تو آینده او هستی

تو آینده او هستی

اکنون می خواهیم کار بسیار مهم و قدرتمندی برای خودت انجام دهی. تامی جوان عمل بسیار نیرومندی را برایت انجام داد. او به خاطر تو دوباره به سراغ آن احساسات رفت و باعث شد که تو بتوانی با آرامش و اطمینان، محرکی که در گذشته واکنشهای آشفته کننده در تو ایجاد می کرد را ببینی و بشنوی. در این زمان تو قادر بودی بدون حضور صورتی آنها را ببینی و بشنوی. می خواهم که در ذهن خودت به نزد تامی جوان بروی. می خواهم به سراغ او بروی و از تمام مراجع شایسته زنانه ای که داری استفاده کنی تا به او آرامش عطا کنی و به او این اطمینان را بدهی که دیگر هرگز مجبور نخواهد بود دوباره به سراغ آن احساسات برود. از او به این دلیل که برای آخرین بار به خاطر تو در آن احساسات قدیمی زندگی کرده است تشکر کن. برایش توضیح بده که علت زندگی او در آن احساسات، این بود که تو آینده او هستی.

 

منبع : بندلر

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.