آیا تکیه گاههای ذهنی را فهمیدید؟

وقتی صورت و حالت و نحوه تنفس او که حاکی از اطمینان او از این بابت است که تو برای بردن او به زمان حال به آن جا آمده ای را دیدی، می خواهم پیش او بروی، شانه های او را بگیری و او را به سمت خودت بکشی و عملا احساس کنی که دارد وارد بدنت می شود. او را به درون خودت بکش. او بخشی از وجود خودت می باشد و بسیار مهم پرانرژی است. آن انرژی، هم اکنون از قید آن واکنش فوبیایی آزاد شد. من دلم می خواهد ضمیر ناخودآگاه تو یک فعالیت دلپذیر و ویژه را انتخاب کند تا قدری از آن انرژی بتواند برای خودت در زمان حال و آینده مورد استفاده او قرار بگیرد. فقط با آرامش در این جا بنشین و از آن احساسات لذت ببر. بگذار آن احساسات در سراسر بدنت پخش شوند. از فرصت استفاده کن. تو برای رفتن به درون خودت به قدر کافی وقت صرف کرده ای. حالا می خواهم با بقیه صحبت کنم.

آیا تکیه گاههای ذهنی را فهمیدید؟

آیا تکیه گاههای ذهنی را فهمیدید؟

(به حاضران) آیا تکیه گاههای ذهنی را فهمیدید؟ او ابتدا دستهای مرا در دستهایش نگه داشت. این یک تکیه گاه ذهنی مرجع است که همواره او را از ناراحتی نجات خواهد داد. همچنین به عنوان یک مکانیزم برای ایجاد عکس العمل های طبیعی در بدن، بسیار عالی عمل می کند. من از طریق تغییرات حرارت، فشار و رطوبت دست او، اطلاعات فوق العاده ای درباره احساس پیچیده درونی او کسب کردم. اکنون بر روی بازوی او یک تکیه گاه ذهنی ایجاد شده که به منظور احیای احساسات فوبیایی تثبیت گردیده است و باعث می شود که او به گذشته برود و تصاویری را بیابد که در واقع به منزله تلنگری هستند برای آن دسته از تجاربی که نامشان واکنشهای فوبیایی است.

او به محض آن که خودش را در گذشته و در آن حالت دید و آن احساسات، او را به گذشته ای راهنمایی کردند که قبلا هرگز در مورد آنها آگاهی نداشته بود، آن وقت من او را در مرحله دوم تفکیک قرار دادم، یعنی از او خواستم تا از جسمش جدا شود. می توانستید تغییرات چهره، رنگ، طرز تنفس و غیره را که نشان می داد از کدام وضعیت عمل را آغاز کده است مشاهده کنید.

 

منبع : بندلر

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.