روش اعجاز آمیز میلتون اریکسون

بیماران یکی یکی وارد می شدند و میلتون بر روی هر کدامشان یک جادوی مختصر رواندرمانی اش را انجام می داد. سپس روان شناسان به تالار رفتند و راجع به این که کارهای میلتون واقعیت ندارند و او یک شیاد است، به صحبت پرداختند.
یک روان شناس جوان که ظاهر آراسته ای هم داشت، جوان هفده ساله ای را به اتاق آورد که بر روی ملت چاقو کشیده بود و تا جایی که برایش امکان داشت، دست به هرکاری می زد تا نهایت خرابی را به بار بیاورد. آن پسر ساعتها در صف ایستاده بود و دیده بود که افراد، با حالتی خلسه مانند که انگار در خواب راه می روند، از اتاق خارج می شوند.

روش اعجاز آمیز میلتون اریکسون

روش اعجاز آمیز میلتون اریکسون

با خودش گفت “آه. . . آن ها می خواهند با من چه کار کنند؟”. او نمی دانست که آیا او را برای شوک الکتریکی به آن جا می برند یا برای کاری دیگر. سرانجام او را به داخل اتاق بردند و در آن جا میلتون در حالی که دو عدد چوب زیر بغل داشت پشت میز ایستاده بود و یک نفر شنونده نیز در اتاق حضور داشت. او را جلوی میز آوردند. میلتون گفت “این پسر را به چه علت به این جا آورده اید؟”. آن روان شناس، وضعیت او را شرح داد و تا جایی که می دانست، سوابق درمانی او را در اختیار میلتون گذاشت. میلتون نگاهی به روان شناس انداخت و گفت “ّبرو بنشین”.

سپس نگاهش را به طرف پسر جوان برگرداند و گفت “اگر رفتار تو در هفته آینده به طور کامل تغییر کند، چه قدر خوشحال می شوی؟”. پسر نگاهی به او انداخت و گفت “راستش خیلی!” و میلتون گفت “پاشو برو. این آدمها را هم با خودت ببر بیرون”.
آن روان شناس جوان چنین انگاشته بود که میلتون دلش نمی خواهد بر روی آن پسر کار کند. او نیز مانند اکثر روان شناسان دیگر، همه قضایا را قاطی کرده بود.

منبع : گریندر

 

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.