پیام های ضد و نقیضی که به مغزتان می رسد

اکنون از شما می خواهم کاری را انجام دهید. از شما می خواهم دست راستتان را بلند کنید… آیا کسی متوجه عدم تجانس شد؟

مرد: شما دست چپتان را بلند کردید.

من دست چپم را بلند کردم. خیلی از افراد حاضر در اینجا نیز همین کار را کردند. بعضی از شما دست چپتان را بلند کردید و بعضی دست راستتان را. بعضی از شما توجه نکردید که من کدام دستم را بالا بردم. قضیه بر سر این است که وقتی همگی شما بچه بودید، باسیتی راهی را پیدا می کردید تا از پس عدم تجانس برآیید. آنچه مردم نوعا انجام می دهند این است که احساسشان را تحریف می کنند تا به یک تجانس برسند. آیا در این جا کسی هست که عملا از من شنیده باشد “دست چپتان را بلند کنید؟” بسیاری از شما دست چپتان را بلند کردید. بعضی از شما نیز با آن که دست چپتان را بلند کردید، ولی احتمالا گمان بردید که دست راستتان را بلند کرده اید. اگر هم متوجه عدم تجانس نشدید، پس برای آن که احساساتان را دارای ربط منطقی سازید، به طریقی رابطه میان احساس حرکتی خودتان و کلمات من را حذف کردید.

پیام های ضد و نقیضی به مغزتان می رسد

پیام های ضد و نقیضی به مغزتان می رسد

اگر پیام های ضد و نقیضی به مغزتان می رسد، یکی از راههای برطرف کردن این مشکل این است که یکی از ابعاد کلام، شدت لحن، حرکات بدن، احساسات لمسی، یا داده های بصری را از ضمیر خودآگاه حذف کنید. می توان در مورد پسر بچه پرجنب و جوشی که نیم کره راست مغزش را به روی آگاهی می بندد – البته هنوز نیست بلکه فقط خارج از آگاهی است – پیش بینی کرد که بعدها از طریق تصاویر بصری دچار آزار و اذیت خواهد شد: مثلا تصاویر کودکان مرده ای که از ساندویچ بیرون می آیند و در فضای بالای میز روانکاور معلق می شوند. کودکانی که احساسات لمسی و حرکتی خودشان را قطع می کنند احساس می کنند که حشراتی از بدن آنها بالا می روند و آنها را می گزند. در واقع همین موضوع را هم عنوان می کنند. این مطلبی است که یک بیمار شیزوفرنی صریحا می گوید. کسانی که بخش سمعی ذهن را قطع می کنند، صداهایی را می شنوند که از درون پریزهای برق به گوش می رسد. زیرا این افراد، به طور مشخص آگاهی خود را نسبت به کل آن نظام بیانی و اطلاعاتی که از طریق آن نظام در اختیارشان قرار می گیرد، کنار می گذارند تا از رویارویی با عدم تجانسی که دائما تکرار می شود جلوگیری کنند.

از وقتی که ما به سراغ بیمارستنهای روانی در این کشور رفتیم، فهمیدیم که اکثر توهمات سمعی هستند، زیرا مردم این مرز و بوم به نظام سمعی چندان توجهی نشان نمی دهند. در سایر ملت ها، توهمات غالبا به سایر نظامهای بیانی مربوط می شوند.

زن: لطفا قدری بیشتر توضیح دهید، زیرا من در صحبتهایم با دیگران درباره پدیده توهم، در بعضی موارد کم می آورم.

از نظر من، پدیده توهم همان چیزی است که شما اینجا در طی روز انجام داده اید. توهم همان فرآیندی است که شما از آن در موقعی استفاده می کنید که مثلا از شما می خواهم هر چیزی را که امروز صبح برایتان اتفاق افتاده است به خاطر بیاورید. یا همان فرآیندی که وقتی مثلا به شما می گویم “آمونیاک” و شما می گویید “اوو .. وف” انجام می دهید. از نظر من بین این دو فرقی وجود ندارد. به طوری که می توانم بگویم بین افرادی که در بیمارستانهای روانی هستند و افرادی که نیستند، تفاوتهای ظریفی وجود دارد. یکی از این تفاوت ها این است که این افراد در ساختمان های متفاوتی قرار دارند. دیگر آن که به نظر نمی رسد که بسیاری از آنها شیوه ای برای تشخیص این که کدام واقعیت، مشترک است و کدام نیست داشته باشند.

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.