تصاویر واضح و روشنی که ذهن ناخودآگاه می سازد

اینجا چه کسی حیوان دست آموز دارد؟… آیا می توانی آن را در حالی که بر روی این صندلی نشسته است تصور کنی؟ (بله) بسیار خوب. حالا آیا می توانی بین آن حیوان و این صندلی که بر روی آن نشسته است، تمایزی قائل شوی؟ آیا احساسی در تو وجود دارد که باعث شود بین این حقیقت که تو تصویر بصری حیوان را در آنجا قرار داده ای و این حقیقت که پیش از قرار دادن تصویر حیوان، تصویر صندلی در آنجا وجود داشته است، تمایز قائل شوی؟ آیا هیچ تفاوتی وجود ندارد؟ ممکن است وجود نداشته باشد.

زن: اوه، بله وجود دارد.

بسیار خوب. تفاوتش چیست؟ از کجا می فهمی که در آنجا یک صندلی واقعی وجود دارد، نه یک سگ واقعی؟

زن: من می توانم همین حالا و در همین جا صندلی را در عالم واقعیت خودم ببینم ولی تصویر سگ را فقط می توانم در سرم و با چشم ذهنم مشاهده کنم.

تو سگ را نمی بینی که اینجا بر روی صندلی نشسته است؟

زن: خوب چرا، ولی فقط با چشم ذهنم.

چه تفاوتی بین تصویر صندلی در چشم ذهنت، و تصویر سگ در چشم ذهنت وجود دارد؟ آیا اصلا فرقی هست؟

زن: خوب، یکی از آنها در اینجا هست و دیگری نیست.

بله. با این وجود از کجا به این موضوع پی می بری؟

زن: خوب، من حتی اگر جای دیگری را نگاه کنم و دوباره نگاهم را به سر جای اول برگردانم، بازهم صندلی را می بینم. ولی اگر فکر کردن درباره سگی که بر روی صندلی نشسته است را متوقف کنم، دیگر سگ در آن جا نخواهد بود.

تصاویر واضح و روشنی که ذهن ناخودآگاه می سازد

تصاویر واضح و روشنی که ذهن ناخودآگاه می سازد

بسیار خوب. تو می توانی با خودت صحبت کنی، مگر نه؟ اگر ممکن است به درون خودت برو و بپرس که آیا در ضمیر ناخودآگاهت، بخشی هست که بتواند وقتی به سر جای اول نگاه می کنی، تصویر سگ را داشته باشد؟ اگر ممکن است، این کار را انجام بده و ببین که آیا هنوز هم می توانی تفاوتی بین آن دو تصویر پیدا کنی یا خیر. زیرا من حدس می زنم روشهای دیگری هم هستند که تو آنها را می دانی.

زن: تصویر سگ به اندازه صندلی واضح نیست.

بسیار خوب، پس این هم روش دیگری است که تو از طریق آن، واقعیت یک موضوع را بررسی می کنی. لطفا به درون خودت برو و بپرس که آیا یک بخش ذهنی در تو هست که بتواند تصویر سگ را واضح سازد؟

زن: تا وقتی که بیدار هستم، خیر.

می دانم که ذهن خودآگاه تو نمی تواند این کار را بکند. چنین انتظاری هم ندارم. آیا می توانی با خودت صحبت کنی؟ آیا می توانی با خودت بگویی: سلام ماری، حالت چطور است؟ (بله) بسیار خوب، به درون خودت برو رو بگو “آیا در ضمیر ناخودآگاه من، هیچ بخش ذهنی هست که بتواند تصویر سگ را به اندازه تصویر صندلی، روشن و واضح سازد؟” و حواست نسبت به هر پاسخی که دریافت می کنی جمع باشد. پاسخ ممکن است کلامی باشد، ممکن است یک احساس و یا یک تصویر بصری باشد. (به حاضران) تا او دارد این کار را می کند، آیا کس دیگری هم هست که بداند چگونه متوجه این تفاوت می شود؟

 

ادامه دارد…

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.