دریچه های ادراک 7 – الگوهای موثر و ساده

پس تو نسبت به هر فرآیندی که در این زمینه از آن استفاده می کنی، هیچ نوع آگاهی نداری؟… بسیار خوب (به حاضران) گرچه حتی تد نیز پاسخ آگاهانه ای نسبت به سوالی که از او پرسیدم نداشت، ولی آیا کسی متوجه اشاره ای شده است که پاسخ سوال در آن باشد؟… هر بار که سوال را می پرسیدم، چشم های او به سمت پایین چپ می رفتند و برمی گشتند. او اسم خودش را شنید. من نمی دانم که او صدای چه کسی را در درونش می شنید، ولی این صدا وجود داشت. تد می داند که نام تد صحیح است زیرا احساسش به او می گوید. بنابراین نظام راهنمای او در این مورد، سمعی است: این یعنی نحوه دسترسی او به اطلاعات، حتی اگر نسبت به آن آگاهی نداشته باشد. او از طریق سمعی از نام خودش آگاه شد. در این مورد، نظام بیانی او مشابه نظام راهنمایش است. نظام مرجع او حسی است: وقتی او نام تد را چه از داخل یا خارج می شنود، حس می کند که خودش است.

بعضی از افراد هستند

ادراک و اندیشه در روانشناسی

که وقتی از آنها سوالی پرسیده شود، یکی از کارهای که می کنند این است که کلمات آن سوال را در ذهن خود تکرار می کنند. بسیاری از افراد حاضر در این جا نیز همین کار را می کنند. فرضا من می گویم “بسیاری از مردم، کلمات را تکرار می کنند” و آنها به درون خودشان می روند و با خودشان می گویند “درست است، مردم کلمات را تکرار می کنند”

آیا هیچ کدام از شما تاکنون با کسی برخورد داشته اید که زبان دومش، زبان شما باشد؟ اولین حرکتی که در چشم این قبیل افراد ایجاد می شود، نوعا حرکتی است که از شنیدن آنچه در درونشان ترجمه می کنند ناشی می شود و شما آن را به صورت اشاره سمعی مشاهده خواهید کرد. بعضی ها بنا را بر این می گذارند که باید برای هر سوال، پاسخی داشته باشند. آنها معمولا در ضمیر خودآگاهشان یک استراتژی پیچیده دارند. به عنوان مثال: شخصی بود که یک استراتژی عاشق پیشه گی داشت. از او پرسیدم آخرین باری که جان را ملاقات کردی، کی بود؟ او با خودش فکر کرد و گفت “آخرین باری که جان را ملاقات کردم، کی بود؟! اووم، بگذار ببینم” چشم های او به سمت بالا رفت و یک تصویر از جان ایجاد کرد. سپس به سمت بالای چپ خودش نگاهی انداخت و تمام مکانهایی که احتمال می داد جان در آنجا ملاقات کرده باشد را به صورت بصری به خاطر آورد، تا این که یکی از تصاویری را که احساس آشناتری به او می داد انتخاب کرد. سپس نام آن مکان را به صورت سمعی به یاد آورد، و بعد خودش را دید که دارد نام آن مکان را به من می گوید و خودش را در حین انجام این کار تصور کرد.

احساس می کرد این استراتژی می تواند برای انجام این کار، مفید باشد. از این رو با خودش گفت، دست به کار شو و این کار را بکن.

یک سری الگوهای پیشرفته وجود دارد که ما آنها را الگوهای ساده و موثر می نامیم. از آنها می توان برای محک زدن ساختار یک استراتژی استفاده کرد و طوری آن را به صورت ساده و موثر درآورد که تمام مراحل غیرضروری و اضافی آن کنار گذاشته شود. با این کار، استراتژیهای آزمایشی با انواع محدودیتها و مشکلات درگیر می شوند، و سپس ساده و موثر کردن آنها باعث می شود که برنامه کارآمدی برای رسیدن به نتیجه مورد نظرتان داشته باشید.

 

منبع : هاکس لی

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.