در گذشته قادر به دیدن حتی یک تصویر ساده ذهنی نبودم

اگر تکه ای از یک تجربه را در اختیار داشته باشید، می توانید همه آن را به دست آورید. از شما می خواهم این کارها را انجام دهید: شانه هایتان را جلو دهید و چشمهایتان را ببندید و احساس کنید که انگار چیزی یا کسی دارد شانه هایتان را به آرامی به سمت پایین فشار می دهد. سپس احساسات مربوط به این کار را دریافت کنید، و آنها را تشدید کنید و بگذارید به صورت یک تصویر در بیایند. چه چیز و یا چه کسی را در آن تصویر می بینید؟ به محض دریافت تصویر، می خواهم به برخی از جنبه های تصویر که دارای صدا هستند – به طوری که اگر تصویر واقعی بود، آن صداها عملا ایجاد می شدند – توجه کنید. اکنون به صدا گوش دهید.

این یک قاعده جایگزینی است. شما همواره می توانید از طریق ویژگیهایی که افراد از خود نشان می دهند وارد وضعیت خودآگاه آنان بشوید، و از آن جا می توانید بعد دیگری از احساس را جایگزین سازید، و آن فرد را نیز وادار کنید که این کار را انجام دهد.

ریچارد: می دانم. این کار را بر روی خودم کرده ام. چهار سال پیش من قادر به دیدن حتی یک تصویر ساده ذهنی نبودم. در واقع  فکرش را هم نمی کردم که دیگران چنین کاری را می کنند. وقتی دیگران کارهای بصری تخیلی بر روی خودشان انجام می دادند، گمان می کردم که دارند مسخره بازی در می آورند. اصلا فکر نمی کردم که آنها عملا دارند تصویر سازی می کنند. زمانی که متوجه شدم قضیه از چه قرار است، فهمیدم که چنین تفاوتهایی بین افراد وجود دارد. سپس من هم سعی کردم تصویرسازی کنم. البته اولین بار سعی کردم از طریق صحبت کردن با خودم و ایجاد احساسات، تصویرسازی کنم، این معمولا روش افرادی است که در تصویرسازی دچار مشکل هستند. این افراد با خودشان می گویند “هی پسر، باید تا جایی که می توانم آن را واضحتر ببینم” ولی بعدا احساسا نا امیدی می کنند.

در گذشته قادر به دیدن حتی یک تصویر ساده ذهنی نبودم

در گذشته قادر به دیدن حتی یک تصویر ساده ذهنی نبودم

البته من هرچه بیشتر با خودم صحبت می کردم و هر چه بیشتر در خودم احساس پدید می آوردم، کمتر می توانستم تصویر ببینم. باید یاد می گرفتم که این کار را از طریق جایگزینی انجام دهم: یعنی ابعاد بصری را به صدا و احساس بیفزایم.

با استفاده از جایگزینی می توان به هر کسی یاد داد که قادر به اجرای کلیه نظامها باشد، من فکر می کنم این قابلیت برای هر انسانی مفید است. در مورد خودتان می توانید دریابید که از کدام نظام های بیانی برای تجسس درونی استفاده می کنید، و در مورد کدام یک از نظامها دچار مشکل هستید. آن گاه برای پیشرفت خودتان طوری می توانید جایگزینی را در مورد خودتان به کار بگیرید که در هر نظامی خبره شوید.

بیاید این طور فرض کنیم که شما حس لمسی خوبی دارید ولی نمی توانید تصویرسازی کنید. شما می توانید احساس کنید که دارید دستتان را دراز می کنید و پوست یک درخت را لمس می نمایید، تا وقتی که برداشت لمسی خوبی از این کار نصیبتان می شود به جستجوی لمسی خود ادامه می دهید. شما می توانید در ابتدا دستتان را ببینید و از داخل چشم ذهنتان چشم ذهنتان به دستتان نگاه کنید و بر پایه احساساتی از قبیل زبری، تار و پود و حرارت پوسته درخت، ببینید که درخت چگونه به نظر می رسد. اگر عمل تصویرسازی را به راحتی انجام می دهید و از طرفی دلتان می خواهد در آن، بعد سمعی ایجاد کنید، می توانید تصویری بصری از یک ماشین را ببینید که با سرعت زیاد ناگهان در خیابان می پیچد و شما صدای قیژ تایرهای آن را می شنوید.

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.