اگر می خواهید خلاقیت بیشتری داشته باشید

این را به آن عده از شما که واقعا دلتان می خواهد خلاقیت بیشتری داشته باشید می گویم : اگر فکر می کنید لمس کردن زانو و بازوی افراد کار کسالت آوری است، پس بدانید که این تکیه گاه ذهنی یکی از فراگیرترین و قابل تعمیم ترین کارهایی است که ما تاکنون کرده ایم.

من یک بار در برابر دویست و پنجاه نفر از روان شناسان تلخ مراج و افراد دانشگاهی، درباره نظامهای بیانی و کتابهای مربوط به آن سخنرانی کردم. وسط سخنرانی بود که قدم زنان به جلوی صحنه رفتم، یک لحظه نگاهی به میان آنان انداختم و گفتم “عجیب است!” و سپس صحبتم را ادامه دادم. کمی بعد دوباره نگاهی به همان جا انداختم و گفتم “عجب، واقعا عجیب است!”. این کار را دوبار دیگر نیز در حین صحبتهایم انجام دادم، اکثر افرادی که در چهار یا پنج ردیف اول نشسته بودند، توجهشان جلب شد و به آن نقطه از فضا خیره شدند. سپس از صحنه بیرون آدم و درست در وسط آنها به صحبت پرداختم. می توانستم حرکات دست و سایر واکنشهاس غیر ارادی را در آنها ببینم.

اگر می خواهید خلاقیت بیشتری داشته باشید

اگر می خواهید خلاقیت بیشتری داشته باشید

اگر روان شناسان بدانند که کارشان اثری ندارد و آن وقت کار جدیدی انجام دهند، در آن صورت کار کردن با یک زوج، کار بسیار جالبی می شود. آنها عملا نیاز به کاری سوای آنچه قبلا انجام می دادند دارند. آنها باید بدانند که در پی کدام هدف هستند، و ببینند که آیا با این کارشان به آن هدف می رسند یا خیر.

یکی از کارهایی که ما در مورد زوجها اعمال کرده ایم این است که حق صحبت با یکدیگر را از آنها سلب کرده ایم: “تا وقتی ن نگفته ام، حق ندارید با هم صحبت کنید. اگر موقع صحبت کردن با یکدیگر مچتان را بگیرم، آن وقت من می دانم با شما” اگر اتفاق دیگری نیفتد، آنها باید رفتار جدید را تعمیم دهند و شروع به علاقه مند شدن به یکدیگر کنند. حتی اگر همان الگوهای رفتاری گذشته را حفظ کرده باشند، سرانجام محتوای جدیدی را ایجاد خواهند کرد. آنها باید برای به دست آوردن واکنش دلخواهشان راههای جدیدی را بیاموزند. مثلا مرد از همسرش می خواهد که پیراهنش را برایش اتو بزند، به همین خاطر به طرف او می رود و با دستهایش ادای اتو زدن را برای زن در می آورد. سپس زن از اتاق بیرون می رود و با یک تکه نان و مربا بر می گردد. اگر مرد به او گفته بود “پیراهن مرا اتو می زنی؟” و همسرش کار دیگری را انجام می داد، مرد او را به باد انتقاد می گرفت “تو هیچ وقت کاری را که از تو می خواهم نمی کنی”. حالا وقتی یک تکه نان و مربا به دستش می رسد نمی تواند انتقاد کند، زیرا دیگر حرفی برای گفتن ندارد. او برای رسیدت به خواسته اش باید رفتارش را تغییر دهد. پس دوباره شروع می کند. پیراهن را به دست زن می دهد و … آن وقت زن برایش اتو می زند. او باید آن قدر رفتارهای جدید را ادامه دهد تا وقتی که یکی از آنها موثر واقع شود. آن وقت می توان از این فرصت استفاده کرد و به من گفت “ببین، حتی اگر از کلمات استفاده کردی و بازهم اثری نداشت، سعی کن رفتارت را تغییر دهی”.

 

منبع : گریندر

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.