روانکاوی بر روی زبان خارجی، کار آسانتری است

بنابراین گاهی اوقات تصویری به ذهنت می رسد که وقتی درباره اش فکر می کنی، انواعی از احساسات به عنوان پیامد آن خاطره به سراغت می آید. حالا از تو می خواهم فکر کنی و ببینی که برای ایجاد واکنشی متفاوت نسبت به این وضعیت، به چه مرجعی نیاز داری، واکنشی که اگر آن را ایجاد کنی نتیجه قابل قبول تری به تو می دهد. یک دقیقه صبر کن، زیرا می خواهم به تو بگویم که منظور من از مرجع چست. منظور من از مرجع، کمک گرفتن از بیرون یا هر چیز دیگری از این قبیل نیست. منظور من از مرجع، اطمینان بیشتر، قاطعیت بیشتر، ایمان بیشتر، پروای بیشتر… و هر مرجع درونی است. هم اکنون قدری زمان سپری شده است، نمی دانم چه قدر، ولی در همین فاصله تو به عنوان یک انسان، مراجعی را به دست آورده ای که آن موقع در اختیار نداشتی. از تو می خواهم مرجعی را انتخاب کنی که تو را قارد سازد تجربه کاملا متقاوتی نسبت به گذشته داشته باشی. نمی خواهم به من بگویی که آن چیست. فقط می خواهم فکر کنی آن چه باید باشد. (زمانی که لیندا دارد به مرجع فکر می کند، ریچارد بندلر شانه چپ او را لمس می کند).

روانکاوی بر روی زبان خارجی، کار آسانتری است

روانکاوی بر روی زبان خارجی، کار آسانتری است

(به حاضران؛) آن عده از شما که داشتید نگاه مس کردید، آیا متوجه تغییراتی شدید؟ بیایید واکنشی که او از تصویر دریافت می کند را وای و مرجع جدید که او به آن نیاز دارد را ایکس بنامیم. حالا بگویید ببینم، این کدام یک از آن دو واکنش است؟ (شانه راست لیندا را لمس می کند)… اکنون باید بتوانید تغییر رنگ، تغییر اندازه لب، تغییر تنفس و همچنین ارتعاش را در بدن او مشاهده کنید و این همان چیزی است که آن را وای نامیده ایم.

حالا این یکی کدام واکنش است؟ (شانه چپ لیندا را لمس می کند)… وقتی من می گویم که لیندا به این مرجع ایکس نیاز دارد، در واقع به شما همان قدر اطلاعات داده ام که همیشه از مراجعه کنندگانتان در حین بیان خواسته هایشان به صورت کلامی دریافت می کنید. اگر مراجعه کننده ای بگوید “می خواهم قاطع تر باشم. می خواهم با ایمان تر باشم. می خواهم بی پرواتر باشم. می خواهم محترم تر از دیگران باشم” او دقیقا همان مقدار اطلاعات را به شما داده است که انگار بگوید “من به ایکس نیاز دارم”. تازه از بابتی، به شما اطلاعات کمتری هم داده است. زیرا اگر بگوید “می خواهم قاطع تر باشم” شما به دنبال برداشت خودتان از قاطعیت می روید و آن را در رفتار او قرار می دهید. ولی اگر او بگوید “آنچه من نیاز دارم قدری ایکس است” آن وقت دیگر خطر سوء تعبیر را مرتکب نمی شوید. گاهی اوقات فکر می کنم روانکاوی بر روی یک زبان خارجی، کار بسیار آسانتری است. با این روش، دیگر در مورد کلمات آن فرد دچار این پندار نمی شوید که آن کلمات برای او همان معنی مورد نظر شما را دارند. حرفم را باور کنید، این تنها یک پندار است.

منبع : هاکس لی

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.