Monthly Archives: سپتامبر 2014
سمر ترسو می شود…
بعضی وقتا فکر می کنم بعضی از جمله ها رو باید طلا گرفت مثل: لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود. بله دوستان.این جمله در99% مواقع در مورد من صدق می کنه و اکثرا این جمله ی بسیار ارزشمند رو به خودم دیکته می کنم.علتشم براتون میگم. اصولا به محافل دوستی از هیچ نظر […]
ادامه متنتگ ها : درد و دل
یک داستان برای تمام فصول
همیشه او… و باز هم سلام… مینا جونم این پستو فقط به خاطر تو گذاشتم.البته نمی خواستم داستان و شعر اینجا بذارم آخه اینجا دلنوشته هامه می خوام فقط حرفایی که دوست دارم بزنم و اینجا بنویسم که خدایی نکرده عقده ای نشم اما اون ایمیلی که تو به من دادی مجبورم کرد که این […]
ادامه متنتگ ها : روزنوشت
پسر بزرگتره
یه دختر دارم شاه نداره …. صورتی داره ماه نداره ….از خوشگلی تا نداره ………….. شاه بیاد با لشگرش ….. واسه پسر کوچیکترش، آیا بدم ؟ آیا ندم؟ نه نمیدم …نه نمیدم همیشه تو راه خونه اینو براش می خونم و خودشم با من تکرار میکنه کوچیکتر که بود میگفت مامان یعنی چی شاه می […]
ادامه متنتگ ها : کودک
اگر تو را داشتم …
اگر تو را داشتم به تمام آرزوهای دیرینه ام می رسیدم اگر تو را داشتم شعله های وحشی عشق را فروزانش می کردم و شاعر شعر لبانت می شدم قسم به روی ماهت که شبی نیست که دستانم رنگ التماس و خواهش به خود نگیرند و محتاج تو نشوند … عزیزم هنوز در هیاهوی نگاهت […]
ادامه متنتگ ها : درد و دل
داداشی منو ببخش…
نه تنها شنیدن نه از دیدنت که سرشارم از حس بوسیدنت تو آن سیب سرخی که می سوخته سرانگشت من از تب چیدنت اون قدیما که تئاتر بازی می کردم به امید اینکه یه روز نقش اول یه فیلم خیلی خوب بشم .یه دوست داشم به اسم امیر.همه داداش امیر صداش می زدیم (رسممون بود […]
ادامه متندوراهی…
گاهی اوقات یه کاری میکنی یا کردی(!) که بعد مثل چی ازش پشیمونی…! بگی از ابروت میترسی و این که وایییی حالا چی میگن اگه نگی رو دلت سنگینه! مثل یه راز که گفتنش ازاره نگفتنش هم ازار! دوراهی بدیه! ………………………………………………….. ظهر مامانم اومد از اداره ماشین رو برد و من با تاکسی اومدم خونه! […]
ادامه متنتگ ها : درد و دل