Monthly Archives: سپتامبر 2014
باران من باش….
بی تو و آبی عشقت من کویرم باران من باش برمن ببار ببار باران من به کویر قلبم نقطه ی پایان تمام اندوه من دلتنگیهایم را به باد خزان بسپار نقطه ی آغاز عاشقانه ترین اشکها ولبخندها عاشقانه لحظه هایم با عطر حضورت آمیخته باران من باش برمن ببار که اندوه شبانه ام را جز […]
ادامه متنکمی تا قسمتی درد و دل
مثل همیشه سلام. یهو دلم خواست بنویسم.مثل همیشه…اما نه قصدم نوشتن داستانه نه فیلمنامه و نه نقد.البته از اولشم قرارم با خودم این نبود.قرار نبود که این وبلاگ یه وبلاگ هنری بشه و من توش فقط ارائه ی آثار داشته باشم و بس. حوصله ی گردوندن دوتا وبلاگ رو هم نداشتم ( و البته وقتشو […]
ادامه متنتگ ها : داستان نویسی, سینما
نظر من درباره ی الی…
این نقد رو من زمانی که فیلم رو برای سومین بار دیدم نوشتم البته من 2 سانس رو با هم نشستم و تو یه روز 2 بار فیلم رو دیدم( تو سینمای بابلسر هرچقدر دلت می خواد می تونی بشینی) بعد از نوشتن این نقد و خوندنش توی انجمن داستان شهرمون خیلی نقد خوندم و […]
ادامه متنتگ ها : سینما
سفری برای تمام فصول
من یه 2 هفته ای تشریف برده بودم تهران و چون به سیستم درسترسی آنچنانی نداشتم نمی تونستم به روز کنم. این سفر بهترین سفری بود که به عمرم رفته بودم و خیلی هم بهم خوش گذشت.مهم ترین اتفاقی که برام افتاد و می تونم بگم بزرگترین شانسم تو این سفر بود جلسه ی نقد […]
ادامه متنتگ ها : داستان نویسی, سینما
اندر احوالات
واقعا ممنون از این همه محبت و احوال پرسی معمولا وقتی یه سری فکر و استرس با هم سراغم میاد هنگ می کنم چاره ای نیست اینم جزئی از زندگیه دیگه واقعا برای ثبت نام ماهی-ن (مدرسه) دلم شور میزنه، اینکه آیا میتونم نزدیک اداره ثبت نامش کنم یا نه، جدا از این تابستون نزدیکه […]
ادامه متنتگ ها : کودک
کارتون های کودکی…خپل .باغ گلها
باغ گلها خپل گربه ی سیاه وسفید ملوسی که تنبلی از هیکلش میبارید خدایا خپل منوعاشق گربه ها کرده بود. عاشقش شده بودم. دوست داشتم بغلش کنم. ی چیزی بود که احساس میکردم تو وجودش خیلی دوست دارم. ی حسی مثل بی خیال دنیا ی حسی مثل پشت پا زدن به همه چی همیشه ی […]
ادامه متن