Monthly Archives: سپتامبر 2014
اوففففففففف!
امروز یعنی قرار بود من زیاد معطل نشم…از صبح با وکیلم قرار داشتم دم در دادگاه …رفتیم گفتن نیم ساعت دیگه نوبت شماست چند تا نیم ساعت گذشت و هی نوبتمون گذشت و بعضیها نیومدن! از صبح تا 10 نشستم اونجا گفتم شاید بیاد …نیومد نفرات اخر بودیم که خودم با وکیل تونستیم قاضی رو […]
ادامه متنتگ ها : درد و دل
پی نوشت من
پی نوشت2:دیروز رفتم دکتر و دز داروهام رو مشخص کرد…تب هم کرده بودم دیروز و برای جلوگیری بهم داروی تب برو سرما خوردگی هم داد..بعدشم توی همون بارون قشنگ(!)با ماشین اومدم خونه و هی داشتم دعا میکردم تو ترافیک گیر کنم بیشتر بارونو ببینم و لمس کنم…که از شانس بد خیابونا شده بود خیابونا امریکا…عریض […]
ادامه متنتگ ها : درد و دل
بادبادک باز
همینجوری بی مقدمه خواستم یه کتاب خیلی قشنگ معرفی کنم اگر خوندین خبرم کنین بادبادک باز نوشته خالد حسینی پی نوشت: این کتاب مخصوص ماماناست ها… نه نی نی ها پینوشت 2 : راستی من اشتباه می کردم در مورد واکسن آبله مرغون که فهمیدم توی ایران نیست و اگر کسی میخواد باید از اون […]
ادامه متنتگ ها : کودک
آبله مرغان
سلام دخترک آبله مرغون گرفته خیلی هم شدید گرفته الان حالم خیلی بده 3 شبه که درست نخوابیدم امروز صبح که پاشد دیدیم روی پلک چشماشم زده و توی چشم چپش یک کمی قرمزه الان که اومدم اداره ولی تا بعد از ظهر میبرمش دکتر خیلی نگرانم اصلا نمی دونستم که واکسنش هست و می […]
ادامه متنتگ ها : کودک
بمان با من
به جرم این که دلم آه هست و آهن نیست کسی به جز تو در این روزگار با من نیست نه یک نه صد که تو را صد هزار بافه ی مو دریغ از این که مرا صد هزار گردن نیست علیرضا بدیع تابستان هیچ رقمه توی کتم نمی رود. گرمای امسال فاجعه است و […]
ادامه متنتگ ها : درد و دل, سینما
بی تو…..
روي پيشاني ام سياه شده دستمال سپيد مرطوبم دارم از دست مي روم اما نگرانم نباش… من خوبم ياسر قنبرلو (پدرام) بعد از يك دوره ي طوفاني از زندگيم كه به هر جون كندني بود گذروندمش و تموم شد به يه آرامش رسيدم. آرامشي كه نمي خواستم به هيچ قيمتي از دستش بدم. آرامشي كه […]
ادامه متنتگ ها : داستان نویسی, درد و دل
خستـــــــــه ام…
خسته ام از زندگی… از همه… از خودم… از شخصیتم… از هویتم…! دیگه بریدم نمی دونم چیکار کنم دوست دارم تنها باشم یه جایی دور از دغدغه… یه جایی مملو از آرامش خاطر… جایی که هیچ کسی نباشه تا براش تظاهر کنم تا بخاطرش ماسک به صورتم بزنم و مثل یه عروسک خیمه شب بازی […]
ادامه متنتگ ها : درد و دل
او رفته بود…
گریه امانش را بریده بود… بی تابی می کرد… خبری ازش نداشت… دلش برایش تنگ شده بود…! هق هقش را در گلویش خفه کرد نفس عمیقی کشید و باز هم قطره ای از اشک مهمان گونه هایش شد…! دستان سرد و بی احساسش در انتظار یکبار لمس کردن دستان گرم و پر محبت او و […]
ادامه متنتگ ها : درد و دل
میشه؟!نمیشه؟!
حالم بد اداره خیلی داره بهم فشار میاره ولی دلم نمیخواد نرم!وقتی برمیگردم باید حتما یه بار و برم زیر اکسیژن! سرمای هوا .. مراقبت و این چیزا واسش فایده نداره..سرفه هام دوباره برگشته! تنشهایی جدید هم که به کنار… میترسم از اینکه دوباره همه چیز مثل اول شه! پی نوشت:نباید سرما میخوردم…اخرش خوردم اونم […]
ادامه متنتگ ها : درد و دل