دریچه های ادراک – قسمت دوم

بسیاری از شما احتمالا در اولین جلسه ای که با مراجعه کنندگانتان ملاقات می کنید، برداشت هایی از آنها به ذهنتان می رسد. ممکن است مراجعه کننده ای به دفتر شما بیاید و قبل از آن که حتی حرفی بزند، با نگاهی متوجه شوید که او فردی مقاوم و یا نفوذ ناپذیر است. متوجه شوید که کمک کردن به این شخص برای به دست آوردن خواسته هایش، کاری کسل کننده و مستلزم برنامه ریزی دراز مدت می باشد، اگر چه هنوز نمی دانید که آن خواسته ها چه هستند. از طرف دیگر، مراجعه کننده جدیدی به نزد شما می آید و قبل از آن که حرفی زده باشد، شما می فهمید که کار کردن با او کاری جالب و لذتبخش خواهد بود. در می یابید که احساسی شورانگیز و ماجراجویانه باعث خواهد شد که شما آن شخص را به سوی الگوهای رفتاری جدیدی هدایت کنید تا چیزی را که برای یافتن آن به نزد شما آمده است، به دست آورد. چند نفر از شما تاکنون از این قبیل برداشتها داشته اید؟ یک نفرتان داوطلب شود و به این جا بیاید. یک زن داوطلب می شود. آیا می دانی که این برداشت را در چه زمان و موقعیتی به دست آورده ای؟

زن: اوممم …

آن چه احساسی است؟

ما به تو کمک می کنیم. با گوش دادن به یک سوال، شروع کن. سوالی که هم اکنون می خواهم از تو بپرسم یکی از سوالهایی است که مایلم از همه شما (اشاره به حاضران) به ترتیب بپرسم. سوال این است. چگونه می فهمی که دارای یک درک و حس درونی هستی؟ آن زن به سمت بالای چپ خود نگاه می کند، بله، نحوه فهمیدن شما همین است.

دریچه های ادراک

دریچه های ادراک

جالب این جاست که این خانم، هیچ حرفی نگفت. او برای پاسخ دادن به سوال من، یک فرآیند غیر کلامی را به کار گرفت. این فرآیند، عینا شبیه فرآیندی است که او عملا در هنگام داشتن درک و یا یک حس درونی به کار می گیرد، و پاسخ سوال من نیز همین بود.

اگر تاکنون چیزی از این جلسه دستگیرتان نشده است، این را به یاد داشته باشید: اگر ابزار حسی لازم را برای تحلیل واکنش ها در اختیار داشته باشید، در آن صورت همواره پاسخی برای سوالهایتان خواهید یافت. و به ندرت ممکن است بخش کلامی یا آگاهانه واکنش، دارای اعتبار باشد.

زن: خوب، اجازه دهید برگردیم سر گفتگوی قبلی… من داشتم سعی می کردم منظورم را در یک قالبی جای دهم و نتیجه ای که برایم حاصل شد، سمبلی بود از…

چه نوع سمبلی؟ چیزی بود که آن را دیدی، شنیدی، و یا لمس کردی؟

زن: من آن را در ذهنم دیدم، انگار…

بله آن را ذهنت دیدی. پس یک تصویر بود.

حالا اگر شما حاضران در وضعیتی بودید که می توانستید واکنش غیرکلامی او را در برابر سوال اولیه ببینید، پی می بردید که کیه اطلاعاتی که او به صورت کلامی ارائه داد، تماما زائد بود. تمام حرف هایی که او به صورت کلامی به ما تحویل داد، از طریق غیرکلامی بسیار واضح تر بیان شده بود. اگر کانال های حسی تان را تقویت کنید و توجهتان را به تجربه حسی معطوف سازید، خواهید دید که وقتی یک نفر را در وضعیت خاصی قرار می دهید، و یا از او سوالی می پرسیدف او همیشه پاسخی غیرکلامی به شما می دهد. ممکن است بتواند آن را به صورت آگاهانه بیان کند و ممکن هم هست نتواند.

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.