اگر یک روانکاور طرفدار گشتالت باشید

الگو این است که مراجعه کننده می گوید “من نمی توانم فلان کار را بکنم” یا “نباید فلان کار را بکنم”. اگر یک روانکاور طرفدار گشتالت باشید، وقتی یک نفر بیایید و بگوید “من نباید عصبانی بشوم” کاری که می کنید این است که به او بگویید “بگو نخواهم شد”. فریتز پرلز آلمانی بود، و شاید این کلمات در زبان آلمانی هر کدام بیانگر حالت متفاوتی باشند. ولی در زبان انگلیسی این کلمات هیچ تفاوتی ایجاد نمی کنند. نباید بشوی و نخواهی شد و نمی توانی، همگی در زبان انگلیسی یکسان هستند. فرقی نمی کند که بگویی نباید بکنی یا نخواهی کرد یا نمی توانی. هیچ تفاوتی از نظر حسی ایجاد نمی کند. بنابراین شخص می گوید “من عصبانی نخواهم شد”.

آو وقت اگر از او بپرسید “چرا نمی شوی؟” شروع به آوردن دلیل برای شما می کند و همین موضوع، شما را گرفتار می سازد. ولی اگر از او بپرسید “حالا اگر بشوی چه اتفاقی می افتد؟” یا “چه چیزی جلوی تو را می گیرد؟” در مسیر دیگری می افتید که سودمندتر است.

اگر یک روانکاور طرفدار گشتالت باشید

اگر یک روانکاور طرفدار گشتالت باشید

ما تمام این موارد را چند سال پیش در کتابی به نام ساختار جادو منتشر کردیم. امروزه از خیلی ها می پرسیم آیا کتاب ساختار جادو را مطالعه کرده اید؟ و آنها می گویند “خوب، بله، به زحمت”. و ما می پرسیم “آیا مطالب داخل آن را آموختید؟ آیا فصل چهارم آن را یاد گرفتید؟” به جرات می توانم بگویم که این پرمعناترین فصل کتاب است. آنها می گویند “او، بله. همه آن را فوت آبم”. و من می گویم “آفرین عالیه. فرضا من نقش مراجعه کننده شما را بازی می کنم و شما سوالهایتان به من واکنش نشان دهید”. من می گویم “من نمی توانم عصبانی بشوم”. و او به جای آن که بپرسد “چه چیزی مانع شما می شود؟” یا “اگر عصبانی بشوید چه اتفاقی می افتد؟” می پرسد “آهان، خوب به نظر شما اشکال کار کجاست؟” اگر واکنشهای اصولی الگوی برتر در میان نباشند، روانکاو گیر می کند. یکی از مواردی که ما درباره سالوادور منوخین، ویرجینیا ساتیر، میلتون اریکسون و فریتز پرلز دریافته ایم این است که آنها بسیاری از آنها دوازده سوال الگوی برتر را به طور ذاتی در اختیار دارند.

شما باید موقعیت هایی را که با آنها مواجه می شوید، در قالب برخی برنامه های رفتاری به اجرا بگذارید. به طوری که نباید فکر و ذکرتان این باشد که چه کار کنید. در غیر این صورت، تا بخواهید فکر کنید که باید چه کار کنید، رشته کار از دستتان خارج می شود. ما در حال حاضر داریم درباره نحوه سازماندهی ضمیر خودآگاه شما و این که چگونه می توان در قالب فرامین پیچیده ارتباطی، آن را تاثیر گذار ساخت صحبت می کنیم.

تا وقتی که شعور خودآگاه مراجعه کننده در حال فعالیت است، این کار لزومی ندارد. اگر مراجعه کننده بخواهد بداند که جریان از چه قرار است، آسان ترین عکس العمل این است که بگویید “آیا اتومبیل دارید؟ آیا هیچ وقت آن را تعمیر کرده اید؟ آیا مکانیک قبل از آن که دست به کار شود، به طور کامل برایتان توضیح داده است که چه می خواهد بکند؟” یا “آیا تاکنون مورد عمل جراحی قرار گرفته اید؟ آیا جراح به طور مفصل برایتان توضیح داده است که کدام ماهیچه ها بریده شده بودند و او چگونه داشته رگها را می بسته است؟”. من فکر می کنم که این پرسشها در خور پاسخگویی به آن نوع پرس و جوهاست.

 

منبع : هاکس لی

Posted in روانشناسی.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.